« March 2008 | Main | May 2008 »

بایگانی April 2008

April 1, 2008

بیماری زن آزاری

1- پرسیدند حکیمی را که بهترین زنان کیست؟*
گفت آن که از مادر نزاد.
گفت: چون به زاد بهترین ایشان؟
گفت آن که بزاد و جان بداد. در هیچ زن خیری نیست.

2- گویند ارسطاطالیس روزی نشسته بود. جمعی زنان بگذشتند گفت این‌ها ملک‌الموتند.
گفتند چگونه؟
گفت: ملک‌الموت یک‌بار جان بستاند در عمری و زن به روز مال ستاند و به شب جان.(عجایب‌نامه)

3- هر گاه زنی به خواست جنسی مردی نه بگوید ولو اینکه خودش همسر مرد دیگری باشد، سخت‌ترین آزارو شکنجه انتظار او را می‌کشد.( سمک‌عیار)

4- زنان "عورت" هستند و باید آنها را در خانه‌ها پوشاند.(عیون‌الاخبار)

5- اهل ستر کامل عقل نباشد و غرض از ایشان گوهر نسل است که بر جای بماند. سخن اهل ستر همچون ایشان عورت است، چنان‌که ایشان را برملا نشاید نمودن، سخن ایشان هم نشاید گفتن برملا.( سیاست‌نامه)

zanazari

شکوفه تقی در کتاب "زن آزاری در قصه‌ها و تاریخ"* با تحقیق چندین ساله از ادبیات و تاریخ ایران و جهان شواهد مختلفی را در این زمینه جمع کرده است.

متن‌های داستانی کلیله و دمنه، هزارویک‌شب، حاتم‌نامه، سمک‌عیار، خسرو شیرین و... متن‌های ترجمه‌شده مهابارات و رامایانه و ... کتاب‌های دینی تورات ، اوستا و بندهش و...
تاریخ طبری و بیهقی و بلعمی و ...سفرنامه ناصرخسرو و مارکو پلو و ... و تفسیر قران وکشف‌الاسرار و ... بخش‌هایی از مواد خام تحقیق و نمونه‌هایی است که در این کتاب جمع‌آوری شده‌اند.

این کتاب دو بخش دارد؛ بخش اول سابقه زن‌آزاری را نشان می‌دهد که به گفته دکتر تقی نوعی بیماری‌ست و در بخش بعدی دلایل تاریخی و اجتماعی این بیماری بررسی می‌شود.

شکوفه تقی مدرک فوق دکترا را در رشته مذهب شناسی از دانشگاه ییل آمریکا گرفته و در رشته‌های حقوق قضایی، روانشناسی شناخت و ایران‌شناسی، در دانشگاه تهران، گلاسکو( انگلستان) و اپسالا (سوئد) تحصیل کرده.

* زن آزاری در قصه‌ها و تاریخ- انتشارات باران( استکهلم)- چاپ اول2008- 231 صفحه- دو بخش و سیزده فصل

April 2, 2008

در خون من

گرسنه که می‌شوم، یاد پدر می‌افتم؛ اعصابش با معده‌اش در ارتباط مستقیم است. من هم !

عجله که می‌کنم به کارهایم گند می‌زنم؛ باز هم یاد پدر می‌افتم. تصمیم‌گیری‌های عجولانه‌اش به شکل عمودی با حماقت‌های زندگی‌اش ربط دارد.

به زور که بیدار می‌شوم یاد او هستم؛ جنس اخلاقش بستگی به میزان نوازش صدایی دارد که بیدارش می‌کند.

April 3, 2008

میانه‌حال

بگو که خوبی
آرامی
سرحال و قبراق

بنویس که نوای سازدهنی‌ات هنوز معجزه می‌کند

بگو که تنتنه و غوغای حضورت هنوز شور می‌آفریند

فریاد بزن
که هستی
آرامی
سرحال و قبراق

بگو که زمین ما فقط یک خورشید دارد

14 فروردین

birds rest

***

اجرای دوباره آهنگ معروف "درحال‌وهوای عاشقی "( ساخته اومه‌باشی شیگرو) با سازدهنی در فیلم My blueberry nights به نام "تم یومجی"



April 4, 2008

چند چهره

در مورد مسائل عقیدتی سیاسی آقای شصت‌چی هزار چهره همه نوشتند، ولی فکر کنم یک بخش این سریال در این شلوغی چندان به چشم نیامد؛
تیتراژ این سریال با بقیه کارهای گروه مدیری فرق داشت؛ در این کار، پرتره‌های سیاه وسفید همه عوامل فیلم با اسم و رسم و سمت آدم‌ها در برش کوتاه، نشان داده می‌شد. لازم نبود در مورد اسم عوامل فکر کنی و حدس بزنی چه شکلی می‌توانند باشد!

1000chehre
طرح تیتراژ از خود مدیری است

کمتر کسی حواسش به دوربین است و همه در حال و هوای خودشان رو به قاضی روی صندلی‌های دادگاه نشسته‌اند؛ با نوعی دلهره و نگرانی!

از این روش مهران مدیری خوشم می‌آید؛ اینکه به همه عوامل کارهایش (به هر دلیل ) به نوعی حالی می‌دهد؛ از تدارکات گرفته تا عوامل نرم‌افزاری و فنی.

خیلی از شخصیت‌ و تیپ‌های بامزه کارهایش هم از همین عوامل پشت صحنه پیدا شده‌اند؛ رفتگر پاورچین که مدام عیدی می‌خواهد، گدای ثابت مکزیکی یا شاعر شب‌های برره که بعد از هر بیت، می‌پرسد: خوب بید؟

mard-e-hezarchehreh

April 5, 2008

Cosa mi piace di Amore

Mi piace di innamorarci

Ma chi lo sa che cosa è vero amore

E ciò che sto cercando l'amore

My lovely city: venice

Venice

2/04/08

April 12, 2008

جوانان سرزمینی ندارند

از اینکه آدم‌های قصه‌ای را می‌بینم که هرکدام داستان جذابی دارند برای دنبال کردن، از اینکه مدام با خودم بگویم اگر...کاش.. وای... و همه این‌ها را صحنه‌‌های یک فیلم به مغزم بیاورد...

از اینکه نماها و آدم‌هایی را در فیلمی می‌ببنیم که متظاهرانه چیزی را القا نمی‌کنند و به من بیننده می‌قبولانند که این تصادف، مرگ، دروغ، شانس، اتفاق، ریا و کثافت آدم‌ها همان واقعیات زندگی‌ست، لذت می‌برم.

 تقاطع

از دیدن تقاطع سرحال شدم؛ فیلمی که حتی در تقلید از نوع آمریکایی‌اش اینقدر موفق و ایرانی مانده و بدون ادعا زندگی‌ آدم‌هایی را روایت می‌کند که در تقاطعی به هم می‌رسند.

با بخش‌هایی از بازی‌ها یا موسیقی یا حتی آخر فیلم و... هم که مشکل داشته باشید، به‌هرحال در این فیلم ابوالحسن داودی آدمی را پیدا می‌کنید که می‌شناسید یا حس می‌کنید روزی از کنارش رد شده‌اید.

نقد سینما درباره تقاطع
پشت صحنه تقاطع
نوشته پرستو
حمیدرضا هم نوشته

April 19, 2008

رحمت مارک‌های گنده

آدم مارک بازی نیستم ولی در مورد بعضی موارد مصرفی حتما سراغ مارک‌ یا برندها می‌روم؛ ملزومات پوستی یکی از آنهاست؛ اینبار برای مرطوب‌کننده Shower Milk سراغ Esprit رفتم، که اتفاقا لوازم آرایشی‌اش شهرتی ندارد ولی اجناسش به هزار دلیل توی مخ آدم هست!

Esprit

بعد از دو بار استفاده، گردن و شانه‌‌هایم ملتهب شد و بعد از چند روز، پوستم چنان ورمالید که شبیه پوست بدون پر مرغابی شد. حالا چند وقت است که این بخش‌ها در قرمزی و بنفشی می‌سوزد و می‌سازد و هیچ روغن و کرمی را هم برنمی‌تابد.

خواستم تا وقتی دکتر نتیجه را بگوید و( شاید بروم سراغ راهی برای شکایت از اسپریت عزیز)، بگویم که اگر خواستید این مدل را بخرید کمی مراقب باشید یا حداقل امتحان کنید و بعد خودتان را اسپریت تپون کنید.

اگر سراغ "نام و نشان‌های" کم زرق و برق‌تر می‌رفتم، دلم نمی‌سوخت.
گاهی اسم‌ها باعث می‌شود با اطمینان کامل خود و سلامتی‌ات را به خطر بیاندازی.

درباره تاریخ عطرها و آرایش

April 20, 2008

فقط به خاطر تبت

بی‌بی‌سی میزگردی داشت درباره ماجراهای مربوط به مشعل پردردسر المپیک و اتفاقاتی که در مسیر رسیدن به چین برای این مشعل افتاده و داستان دراز "تبت".

سه خانم روزنامه‌گار و نویسنده هندی، عرب و چینی و یک آقای بریتانیایی در این نشست بودند. همه در مورد سختی‌هایی که مردم چین در نبود دموکراسی می‌کشند و اینکه نگاه جوامع باید به سمت آنها جلب شود و حواشی این مشعل کم‌کم این کار را می‌کند، حرف می‌زدند و حتی نظرات شخصی خودشان را در مورد "تحریم المپیک" می‌گفتند.

Tibet

خانم نویسنده چینی که سال‌هاست در لندن زندگی می‌کند، برخلاف بقیه تا زمانی که از او سوالی نمی‌شد حرفی نمی‌زد. آنقدر صبر کرد تا همه حرف‌هایشان را زدند و در نهایت گفت: "بیش از بیست سال است طبقه متوسط و پایین در چین حتی مفهوم زندگی در خارج یا سفر خارجی را هم در حد رویا می‌بینند. سال‌هاست حکومت حتی در زندگی خصوصی و روابط و رفتار و شرایط روزمره‌شان هم دخالت می‌کند و مردم ما حتی امکان انگلیسی حرف زدن را هم در بسیاری مواقع ندارند. سال‌هاست چین "رنگ" ندارد. خنده و سرخوشی و حال کردن در کشور من معنی ندارد.

جمعیت میلیاردی چین سال‌هاست مفهوم زندگی غربی، فرهنگ اینوری و آدم‌های به اصطلاح خارجی را فراموش کرده‌اند و این موارد ‌را در توریستی جست‌وجو می‌کنند که امکان حرف زدن با آن‌ها نیست.

با همه این‌ها، همین مردمی که در سال‌های آخر دلشان را به یک دل سیر، سیروسیاحت، دوست‌یابی، شادی، دیدن آدم‌های رنگارنگ و مکالمه و پذیرایی و پول درآوردن از این راه خوش کرده بودند، از "تحریم" می‌شنوند.

فکر می‌کنیم با این ایده به مردم و دموکراسی در چین کمک می‌کنیم؟"

April 25, 2008

اصلاحات در سلمانی

آقا... رفیق...منتقد..کارگردان...

ایرج کریمی
دوست دارم بدانم بعد از پنج سال که از تمسخر هر آنچه به اصلاحات مربوط می‌شود در"چند تار مو" ، می‌گذرد حالا در مورد آن دوره که اجازه می‌داد فیلمت را بسازی، چه فکر می‌کنی؟

می‌توانی از اصلاحات شاکی باشی، می‌توانی با خاتمی قهر کنی، می‌توانی سرشان داد بزنی؛ دیدید چه کردید که مردم تحریمتان کردند و حالا از اسم هرنوع انتخاباتی حالشان به هم می‌خورد؟

می‌توانی همه نوع انتقادی بکنی از آقایان اصلاح‌طلب، ولی این که در فیلمت بگویی "اصلاحات" را در یک سلمانی دستگیر کردند در حالیکه می‌خواست خودش را برای مردم"خوشگل" کند، دیگر دل هر آدم باظرفیتی را به درد می‌آورد.

حالا دیگر شاید نتوانی همان باغ‌های کندلوس‌ را با عشق افلاطونی و غیرافلاطونی بسازی ولی دلم می‌خواهد بدانم این روزها در مورد دوره هشت ساله اصلاحات چطور فکر می‌کنی؟

حالا دیگر شاید واقعا همه‌مان فقط از کنار هم می‌گذریم؟

بایگانی April 2008

نوشته‌های April 2008

March 2008

May 2008

صفحه اول|بایگانی