بعد از دو ساعت و نیم انتظار ساعت 1:30 نیمه شب نوبتم میشود تا دکتر معاینهام کند. یک کلینیک دندانپزشکیست و همه بیمارانش کسانی هستند که درد دندان امانشان را بریده و نتوانستهاند روز یکشنبه دکتر خودشان را پیدا کنند.
" ایران چطوریه؟ دوست داری برگردی؟ رئیس جمهورتان از جنگ خوشش میآید؟ فرق احمدینژاد با بوش چیست؟"
اینها را یک بار در اتاق انتظار برای بقیه بیماران که لپ بادشدهام را دیده بودند، جواب دادهام و حالا دکتر جوان دوباره همه را میپرسد.
نمیخواهم همان حرفهای تکراری را درباره این کلیشهها بگویم؛ اتفاقا موضوع چیزی غیر از این بحثهاست. دکتر کاری ندارد اهل کجایی و دردت چیست.
خودش را موظف میداند از اتاقش بیرون بیاید، دست دهد و خودش را معرفی کند. وظیفه خودش میداند توضیح دهد که بین این بیماران سه نفر دندان کشیدهاند و دو نفر پرکردهاند و برای همین مدت زیادی، من باید در صف انتظار، میکشیدم.
تا زمانی که مطمئن نشود راحت روی صندلی دراز کشیدهای ، نمینشیند و بعد از ده دقیقه سوال و جواب، بالاخره ماسک و دستکشش را میپوشد و لثه ورم کرده را نگاه میکند. چند بار به دندانها ضربه میزند. همانطور که حرف میزند الان در چه حالیست و میخواهد کجای لثه را فشار دهد و کدام دندان را امتحان میکند، به یک نتیجه میرسد.
نتیجهای که ابتدا اذیتم میکند و بعد میفهمم اتفاقا عجب آدم حسابی و کاردرستی بود که به آن رسید:" من سردرنمیآورم و نمیتوانم تشخیص دهم."
او دوباره خودش را موظف میداند برای اینکه بیمارش را نگران نکند توضیح دهد که این ورم غیرطبیعی ربطی به عمل یک ماه پیش دندان عقل ندارد..یا شاید دارد و او توان تشخیص ندارد.
میگوید باید متخصص در این زمینه نظر دهد. وقتی میفهمد آنتیبیوتیک را سرخود شروع کردهام، میگوید تشخیصم از او بهتر بوده و بهتراست به خوردن ادامه دهم اما به سرعت دکترم را پیدا کنم.
دوباره و سهباره تکرار میکند، متاسف است ولی حق ندارد برای دردی که متوجه نشدهاست نسخه بنویسد. آنقدر دلسوز و صمیمانه اظهار تاسف میکند که دیگر دلم نمیخواهد فکر کنم یک دکتر ایرانی تورا دستخالی از ضریح برنمیگرداند و برای چیزی هم که نمیداند چیست، یک کیسه دارو دستت میدهد.
آنقدر متاسف است که سعی میکنم فراموش کنم 39 یورو میپردازم برای دو ساعت و نیم انتظار، یک ربع معاینه و دردل درباره ایران، بدون تشخیص دلیل درد و بدون اینکه بفهمم چرا چیزی در لثهام در حال رشد است.
باید قبول کنم که دکتر اگر هم بتواند، مسکنی برایم نمینویسد و هرچقدر هم کارم اورژانسی باشد باید صبر کنم تا متخصص روز دوشنبه ریشه ماجرا را پیدا کند.
دکترخودش را موظف میداند تا دم در کلینیک بیاید و باز هم از ایران بگوید و اینکه تا به حال بیماری از این کشور نداشته و اینکه به نظرش زندگی در ایران چقدر جالب است!