« April 2007 | Main | June 2007 »

بایگانی May 2007

May 2, 2007

من راه خانه ام را گم کرده ام آقایان!

یادت هست آن روز که گفتی،مقابل آسانسور ایستاده بودی و هر چه فکر می کردی،یادت نمی آمد خانه ات کدام طبقه است؟
و من حیرت زده ،گفتم:امکان ندارد !

فهمیدم که امکانش ساده است؛مخصوصا اگر مقابل در آپارتمانت بیاستی و کلید در دست داشته باشی اما ندانی الان بیرون آمدی یا می خواهی بروی داخل!

May 4, 2007

هامون

خدایا ...خدایا یک معجزه...برای منم یک معجزه بفرست؛ مثل ابراهیم.

شاید معجزه من یک حرکت کوچیک بیشتر نباشه.یک چرخش..یک جهش..یک این طرفی..یک اون طرفی...

ترسو..احمق...جراتش رو نداری...مگه دیگه چی مونده؟ بزن برو...

.....آی ی ی ی ی

مردی ز باد حادثه بنشست
مردی چو برق حادثه برخاست

May 5, 2007

بعضی ها واقعا داغشو دوست دارند

"هر چیزی را که فکر میکنید درباره این زن می دانید،فراموش کنید"این جمله الیاکازان است که اول کتاب مرلین مونرو؛افسون گر،آمده.
این کتاب را اف ایکس فی نی، گردآوری کرده و با وجود عکس های فراوان وباکیفیت از مونرو در فیلم ها و پشت صحنه ها،بخش هایی از زندگی مونرو را هم در برگرفته.

monreo-taschen

شاید دلیلی که این کتاب را می خرید،این باشد،درکنار عکس های کمتر دیده شده این زن،نقل قول ها یا اتفاق هایی را بخوانید که دیگران درباره او گفته و روایت کرده اند.
اما وقتی دقیق نگاه می کنید،می بینید نویسنده با زیرکی در کنار صحبت کارگردان ها درباره زیبایی و فریبندگی مونرو نقل قول های مرلین را هم آورده که از دیدگاه و منطق مردها در مورد خودش چندان خوشحال نیست :


مونرو جایی که حسابی از دست کارگردان ها شاکی بوده و دنبال نقشی متفاوت می گشته،گفته:"وقتی نقش زن احمقی را بازی می کنم و در آن باید سوال احمقانه هم بپرسم و همه چیزم به حماقت آن نقش بیاید،از من انتظار دارند،هوش و زیرکی را نمایش دهم؛این یعنی بازیگری؟"

po_monroe

کنار عکسی نوشته شده:وای...او در یک تخت دو نفره ،تنها خوابیده!
و آن طرف تر نقل قول مونرو آمده:"وقتی می گویم می خواهم به عنوان یک هنرپیشه واقعی رشد کنم،به هیکلم نگاه می کنند و پوزخند می زنند.وقتی می گویم می خواهم زوایای مختلف بازیگری را در سینما بشناسم و درجا نرنم،به من میخنندند.آنها مرا در کارم جدی نمی گیرند."

،مرلین مونرو در صفحات آخر این کتاب در کنار عکس معروفی که دامنش را باد می زند،گفته:"من یک زن بازنده ام.مردها زیادی از من انتظار دارند؛به خاطر تصویری که از من ساخته شده و خودم هم در ساخت آن کمک کرده ام؛من سمبلی از تنها چیزی هستم که مردان از آن استقبال می کنند.هالیوود جایی است که هزاران دلار به دختری می دهدتا طبق انتظارها ،نمابش داده شود،هزاران دلار برای یک بوسه و پنجاه سنت برای روح آن دختر.."

May 10, 2007

یک عوضی جذاب

از تونی بلر یک تصویر همیشه توی ذهنم هست؛تصویری که در تب و تاب انتخابات ایران،پررنگ تر بود؛ بستنی خوردنش با رقیب سیاسی اش...نه،اصلاخود بستنی خوردنش...شایدهم نگاهش به دوربین های آن روزها با لبخند یک بریتانیایی سیاس! شاید هم آرامشی توام با پدرسوختگی !

blair

چرا این لحظه هنوز توی مخم هست؟

May 13, 2007

گله ای خوب برای چوپان آمریکایی

"-ایتالیایی ها خانواده و کلیسا دارند و به آن می نازند،یهودی ها به سنت هایشان افتخار می کنند.ایرلندی ها به سرزمین شان.حتی سیاهان به موسیقی وآوازشان افتخار می کنند.شما آمریکایی ها چه دارید که پشتتان باشد؟"

"-ما ایالات متحده آمریکا را داریم که شما ایستادید و نگاهش می کنید......"

بخشی از مکالمه ادواردویلسن با شهروند آمریکایی ایتالیایی الاصل..

the good shepherd

در چوپان خوب قرار است بدانیم مفهوم اعتماد و امنیت چیست ؟قرار است هدف شکل گیری سازمان سیای آمریکا را درک کنیم و در همین ماجرا مدام توی مخمان برود که همه اینها برای حفظ ملت و دولت آمریکا بوده و هست.

ادوارد ویلسن یکی از افراد مرکزی سازمان سیای آمریکاست که قرار است در این سفر شناساندن با او همراه شویم.خوشبختانه سردی،سکوت و ناملایمتی هایی که او برای از بین بردن انسان ها دارد،آزارمان نمی دهد.می پذیریم که او برای حفظ امنیت در آمریکایی که به او یاد می دهد به هیچکس اعتماد نکن،آدم ها را راهی مرگ می کند؛از نامزد جاسوسه پسرش گرفته تا استادش.

قبول می کنیم که او چاره ای ندارد و نمی تواند حتی به همسرش وابسته شود چون اگر دوستش داشته باشد،باید به او اطمینان کند.
می پذیریم که اول سازمان بونزبرای آمریکا(هسته اولیه شکل دهنده سازمان سیا)و بعد خدا اهمیت دارد.
قبول می کنیم آمریکاست که در جنگ سرد و گرم مغز متفکر و کاردرست ماجراست و اگر اتفاق اشتباهی بیفتد مربوط به خیانت یا اعتمادی است که باید در نطفه خفه شود.

قرار است در تمام این فیلم ماجرا را وابسته به اتفاقات ناامنی ببینیم که سازمان پر قدرت اطلاعات آمریکایی سروسامانش می دهد.ناامنی که حتی در روابط خصوصی خانواده های سازمان جاسوسی آمریکا هم هست اما به راحتی! از بین می رود.

با همه اینها شاید تنها حسی که ازچوپان خوب رابرت دنیرو می گیریم؛همین ناامنی لابه لای زندگی ست که برای خیلی از ایرانی ها آشناست....

May 14, 2007

کجایی؟

من در دورترین نقطه جهان ایستاده ام
تو کجایی؟
در پاک ترین محل جهان هم که بایستم
تو نیستی
کنارت هم که باشم،نیستی
آه چنان دوری...دور که یادم می رود،هستی

May 16, 2007

دود سیگارت

فقط کافیه توی صورتش فوت کنی تا ته دنیا دنبالت می یاد!


Cigarette

کمی پیام این آگهی آزاردهنده نیست؟
اولش لبخندکی می زنی ولی بعد کمی به آدم بر می خوره.

May 20, 2007

تاثیر؟

رفیق
ببخش که هر چه فکر کردم نفهمیدم،چه کسانی و چطور رویم تاثیر گذاشته اند!
بی بخار و کم شعورم؟

May 21, 2007

نیستی که ببینی

"پیداست که تو هم حال مرا داری،ولی این هم هست که برای غصه های تو مفری یا مفرهایی هم هست که جلب توجهت را می کند و نمی گذارد زیاد ناراحت باشی.واینقدر دیدنی هست که خیلی چیزها را از یادت می برد.از کاغذها پیداست.خودت نوشته بودی که"حالت بهتر از آن است که متوقع بودی."بدان که بهتر هم خواهد شد.

اگر به مناسبتی دو سطر یاد هندوستان بی بو و بی خاصیت من می افتی،دو سطر بعد مشاهدات جالب خودت را می نویسی.همین انصراف خاطر اجباری خودش بزرگ ترین کمک ها را به تو می کند.هیچ می دانی که همچین سفری تورا چقدر کامل خواهد کرد؟
من بدبخت که اینجا بالاخره ماندنی شدم ولی اصلا تو بگذار چشم هایت از دنیا پر شود.آدم هر چه بیشتر ببیند و بشنود و بیشتر تجربه کند،بیشتر عمر کرده است.

باور می کنی الان که نیستی من وجود تو را بهتر و بیشتر و پرتر حس می کنم؟
همه جای زندگی مرا اشغال کرده ای،به خصوص همه جای خاطره مرا.راستش خودم هم باور نداشتم که تو آنقدر در ذهن من جای گرفته باشی."


بخشی از نامه جلال آل احمد به سیمین دانشور در سفر آمریکای دانشور

May 23, 2007

بوسه ای از خدا

این تصویر بر خلاف اینکه در انگلیس کلی جایزه برد و به عنوان آگهی تبلیغاتی" عشق با همه موانع"،معروف شدوبا وجود اینکه در آلمان ایده نوشتن را به یک خواهر روحانی در مورد موارد ممنوعه در کلیساها داد،در ایتالیا ممنوع شد.

kisses from God

رفیقمون در مورد توسکانی طراح این نوع عکس های تبلیغاتی،کلی توضیح داده .اما در مورد موضوع این نوع آگهی هایی که به جای نشان دادن قروقنبیل های یک سری مدل برای تبلیغ لباس یا حتی پیام اجتماعی،کاری می کنند که مغزآدم درگیر شود،کمی تردید دارم.

اگر اهل تبلیغات هستید،می توانید مرا دراین سردرگمی کمک کنید؟

ما چقدر اجازه داریم از ماجراهای اجتماعی ممنوع و غیرممنوع در تبلیغات استفاده کنیم؟

اگر به عنوان عکاس یا طراح تبلیغات بخواهی سندی از موقعیت فعلی جامعه در سیاست یا مذهب بسازی و از آن به عنوان یک برچسب برای بازار استفاده کنی،می توانی تاثیرگذار باشی؟

یعنی می توانی به اندازه یک عکاس مستند اجتماعی یا روزنامه نگار برای تغییرات مفید باشی یا اینکه پیامت رنگ و بوی تجاری دارد ومورد اعتماد نیست؟

کمی بیشتر دراین زمینه:

نگه داشتن مخاطب-حمیدرضا
حاج حسین و پسران و بنتون-منصور

May 28, 2007

تمام این زمان گذشته

امروز هفتم خرداد است ومن در یکی از حالت های سستی و افت هستم که باران ریز آن طرف پنجره مشقتش را بیشتر می کند.
می توانم روی ده سال آینده حساب کنم؟
آن زمان دیگر کدام یک از بخش های دوست نداشتنی زندگی جزئی از داشته های روزانه ام می شود؟مثل همین چای کیسه ای یا کرم دور چشم...مثل ساندویچ ژامبون یا کافه نشینی ...مثل صابون مایع که لیزی اش رو دوست نداشتم؟
شاید هم عقربه های ساعت روی هفت صبح که روزگاری حالم را دگرگون می کرد اما حالا عادتی شده که ببینمش،هر روز..شاید قبل از هر انسان دیگری و هیچ حس نفرتی را لابه لای وجودم نمی کشاند.

daily

شاید ده سال دیگر هم دیدن مه وعابران با چترهای رنگارنگ روی سرشان از پشت پنجره، وقتی در گرما نشسته ای و کتابی در دست داری که نمی خوانی،لذتی نداشته باشد.
شاید آن زمان هم دلم رشد بخواهد و اینکه چیزها را به خاطر بسپارم و به موجودی حساس و زنده تبدیل شوم.

May 31, 2007

من و دوست غولم

دوستی دارم که با او لذت تماشای دوباره مجموعه تلویزیونی آمریکایی پرطرفداری را تجربه می کنم که روزگاری بخش هایش را تنها دیده بودم.
دوستی که لذت چس وفیل خوردن واقعی را یادم می دهد.

دوستی دارم که با او می توان راحت فیلم دید و تا صبح حرف زد یا در سکوت کتاب خواند اما روی اعصاب نرفت.


will&grace
ویل و گریس که عاشق دوستم هستند


دوستی دارم که نمی دانم چطور خوشحالش کنم؟با یک گل؟سیب زمینی سرخ شده؟سفر؟شلیل سفت؟بلیت مسابقه فوتبال یا آواز جواد یساری؟

بایگانی May 2007

نوشته‌های May 2007

April 2007

June 2007

صفحه اول|بایگانی