« October 2006 | Main | December 2006 »

بایگانی November 2006

November 4, 2006

تانگو

Tango

داخل کافه که می شوی هرم گرما می زند توی صورتت . روی تخته سیاه کنار کافه که کنار در زیر نم باران خیس شده با گچ سفید اسم گروه موسیقی زنده امشب، نوشته شده.
کافه برزیلی است با دکوری پر از کلاه مکزیکی و زن بلوند ایتالیایی که پشت پیشخوان می دود و لبخند می زند .بیشترمشتری ها لهجه دارند با پوست نسبتا تیره و سیگاری که کنار فنجان قهوه دود می شود.صدای موسیقی با آوای اسپانیولی بالاست اما آرامش به اندازه نور شمع های دورو بر بار و روی میزها به چشم می آید.

مردی که سرش را تراشیده گیتارش را کوک می کند.جوان پشت درامز می نشیند و دیگری با عینک سیاهش پشت ارگ .

اینبار صدای موسیقی از کامپیوترنمی آید ..ضربه های موسیقی واقعی آمریکای جنوبی است که کم کم آدم ها را بی تاب می کند ....
مرد بلند می شود..سیگار در دست چرخی می زند و کم کم به او می پیوندند .اینبار پیرزن که در جا تکان می خورد و با ریتم آهنگ بدنش را می لرزاند..برخاسته..

موسیقی می رود لابه لای پوست آدم ها...غذا روی میز سرد شده و .. چند دقیقه بعد بیشتر آدم های کافه که دست هایشان را دور فنجانشان تنگ کرده بودند تا موسیقی گیتار را با ریتم انگشتان ،لمس کنند،وسط کافه کوچک هستند. کسی کاری به کسی ندارد..همه خود را با آهنگی که در خود می شناسند،تکان می دهند...رقص..موج رقصی که از معجزه آمریکای لاتین می آید،هوای سرد بیرون را هم به فراموشی سپرده...

باران می آید... صدای گیتار از پشت شیشه های کافه بیرون می زند. حالا خیلی از مشتری های تنها و خسته غروب دوشنبه،با هم آشنا شده اند.پیرزن به دو پسر جوان یاد می دهد چطور باید در سالسا پاها را تکان داد.می گوید خودتان را رها کنید..رقص خودش می آید... به موسیقی گوش کنید و قدمتی که از دل تاریخش می آید...

حالا همه ..همدیگر را به نوشیدنی و ساندویج دعوت می کنند.فضا مثل خانه ای است که بعد از شام آخر شب ..مهمان ها بیشتر به هم نزدیک شده اند. اینجا اما مثل مهمانی های ما حرف فقط از سیاست،پول و سیگار نیست..

اینها از رقص می گویندو معجزه موسیقی آمریکای لاتین...

November 6, 2006

جشن تصویر صمدیان...سال هایی که با او بودم

چند سالی هست که با استرس و دوندگی های قبل از شروع جشن تصویر سال آشنا شده ام. مدتی است که اگر بتوانم از بودن کنار آدم هایی که صمدیان را بی دغدغه کمک می کنند تا مراسمی را برگزار کندکه درآن ده ها هنرمندراکنار هم می نشاند،دریغ نمی کنم.

عکس:کیان امانی

photo:Kian

سیف اله صمدیان آنقدر محبوب هست که هر کسی یک بار از کنارش عبور کند،درگیر ذهن ساده ای می شود که بدون چشمداشتی سال هاست در صحنه عکاسی وفیلمسازی یگانه می تازد..به بخش بدون چشمداشتش تاکید دارم چون سال هاست کارش را از نزدیک می بینم و نگاهش را به "زندگی درست".. قبل از اینکه عکاس یا فیلمسازی برایش مهم باشد.

می توانم تصور کنم قیافه مریم (ملک)را وقتی مدام داد می زند و صمدیان را از پای تلفن جلوی کامپیوتر می کشاند تا عکس ها را برای آخرین لحظه های باقی مانده،انتخاب کندکه بروند کلبه هنر برای چاپ!
می توانم نگاه خسته مسعود را از اوضاع اتاق شلوغ ببینم...می توانم نوشین و گیتی و بقیه بچه هایی را که همیشه موقع کمک به عناصرمتصل به تصویرسال آماده اند،ببینم که می دوند..چسب می زنند..جابه جا می کنند...اسم ها را چک می کنند ..آها..و از دست پژمان همیشه گیج حرص می خورند و با شوخی...چای و شیرینی کشمشی همه نگرانی ها را دور می کنند.

می توانم صورت سه شب نخوابیده صمدیان را ببینم.در حالی که همه کار را خودش می کند؛هم دستورات ارشاد را برای ادیت یا سانسورفیلم ها اعمال می کند،هم مصاحبه ها را چک می کند،هم مهمان دارد و هم اوضاع دفتر را مرور می کند ...

دیگر سویل نیست.مریم دوممان هم نیست.من هم نیستم. می دانم آنها هم دلشان لک زده برای همه این دوندگی ها از خانه هنرمندان تا خیابان قائم مقام...میدان شعاع... می دانم دل سویل کجاها که نمی رود از یادآوری همه روزهای گرم سال هایی که جشن تصویر سال در دل گرما بود...
می دانم او هم دوست داشت روزی روزگاری مراکش را می دید...
اگر او هم مثل من موقع تدوین فیلم آن را دیده بود،حالا بی تاب تر بود...

می دانم...صمدیان را همه این روزها "صمد" صدا می زنند و می خواهند دمی کنارش باشند و از عکس ها و طرح ها و کاریکاتورهای امسال تصویرسال بیشتر بدانند. سالی که فقط برای هنرمندان سخت نبود..برای ناشران و ... هم تنگنا داشت...

صمدیان امسال هم توانست ده ها آدم را که گاهی از کنار هم نشستن اکراه دارند،با هم همراه کند...

امسال عکس یادگاری تصویر سال چه اندازه ای است؟

November 13, 2006

جلال آل احمد را از میان نامه هایش بشناسیم

نامه های جلال آل احمد* را دوست دارم چون از نوشته های شخصی و راحتش ،بهتر می توان خود واقعی اش را شناخت.
در نامه هایش به آدم های مختلف آن دوران می توان نگاه و زندگی و ایده آل هایش را پیدا کرد.
در این نوشته ها شعار نمی دهد و تظاهر هم نمی کند...

jalal

اومی نویسد "تمام مملکت دارد می رود به سمت یک نمایش مهوع و دستگاه می خواهد همه را در لوله هنگ سوءظن نسبت به یکدیگر بتپاند"...!

او در یکی از نامه هایش می نویسد:"اصلا بدبختی ما این است که بعد از 20 سال تا کنون هر دو سه سال ،یک بار حرکتی کرده ایم و هر بار چون حرکتی مذبوحانه و نه از سر تصمیم و پشتکار و بی نقشه...و هر بار چنان کشتاری دادیم که جالا دپگر همه صنوف خالی است."

اوصریج می نویسد.بی منت و شجاعانه... او اعتراف می کند به خیلی چیزهایی که شاید هنوز ما جراتش را نداریم:"من حالا دیگرهیچ آدمی را در هیچ عملی نمی توانم به مسخره بگیرم،رد کنم،یا متهم کنم.دیگر همه آدم ها را در هر کاری که می کنند،مجاز و محق می دانم و این داستانی است که مدتی است به آن پی برده ام."

او در نامه هایش به راحتی دوستانش را خر و گاو صدا می کند و به راحتی از موضوع شخصی می گوید که کمک می کند حسش کنیم و بدانیم زندگی معمولی اش مثل خیلی از ما بوده اما ...

در این نامه ها،کمی اذیت هم می شوی؛آنجا که به نیما یوشیج نامه ای پر طعن و نیش می نویسد و او را مدام "دوست پیرشده ام ،آقای نیما" خطاب می کند.
اوبه نیمابدبین است و با ناراحتی انتقاد می کند که چرا دعوتنامه "تهیه مقدمات سفر به بخارست "را امضا کرده که بقیه استادان و مهندس و دکتر ها هم امضا کرده اند؛(اهل قلم هوادار حزب ...)...

جلال به نیما می گوید که آنقدر پیر شده که نمی تواند فکر کند که نباید در جست و جوی هر نوع مستمسکی برای زندگی باشد.

نیما اما پخته و مهربانانه جواب این نامه را می دهد که نشان از سر پرصبر و حوصله اش دارد و هر کدام از طعنه های پرابهام جلال را کاملا شفاف و صریح جواب می دهد.

جلال به جمال زاده که کتاب مدیر مدرسه اش را نقد کرده نامه ای می نویسدو با لحن نیشدار او را محکوم می کند که بعد از سال ها دوری از وطن و غرب نشینی چطور می تواند در مورد فرهنگ مدرسه ایرانی و زندگی معلم ایرانی نظر بدهد.

جمال زاده هم با چنان آرامشی پاسخگوی تک تک اتهام ها می شود که، ... من خواننده راستش...شرمنده می شوم.

جلال در لحن بسیاری از نامه هایش تند هست و بیش ازحدانتظار منقد.اودربیشترمواقع از نقد فقط بربخش های منفی تکیه می کند.

شاید غیر از نامه های دوستانه و خصوصی به آدم های نزدیک،بعضی نامه های کاری اش یک تصویر داشته باشد:اینکه پشت میزی نشسته،سیگار هما لای انگشتانش دود می شود و او با خشونت و ناآرام قلم می چرخاند.

*کتاب نامه های جلال آل احمد را علی دهباشی تهیه کرده... در این کتاب از هانیبال الخاص گرفته تا امیر پیشداد و باقر کمیلی و حسن معرفت و شاملو ،رویاییو... مخاطبان نامه های جلال هستند..مخاطب بخش هایی از تاریخ...

جمالزاده و آن جوان غضبناک ...

November 18, 2006

عکس جا مانده روی دوربینم !

merlyn.M

این عکس ورودی یک شکلات فروشی است .
شکلات کیلویی چند بابا؟

November 23, 2006

ترس را فراموش نکن...

دو سه روزی است بغض دارم.سعی می کنم فراموش کنم اما نمی شود.می گویند اینقدر ها هم مهم نبوده و همه چیز در حدسوال وجواب بوده.

اما - حتی در این حد هم - نمی توانم فکر نکنم به چهره کسانی که بعد از دو هفته؛از جایی رسیده اندکه اول به انسان بودنشان و بعد به حرفه شان احترام می گذاشتند، ...
این آدم ها را در اوج شور و اشتیاق..پراز کلمه و لبریز از کشف ،بازجویی می کنند.اینکه اختیار عکس های شخصی ات را نداری..اینکه .. باید بگویی ندیده ای... ! نبوده ای..نمی شناسی...می دانند که دروغ است..می دانی که دروغ هست..اما باید بگویی تا نه پای کسی را وسط بکشی و نه پرونده ات پر شود.

هر وقت از سفر به ایران بر می گشتم،روزهای اول از اینکه از جایی آمده ام که برایم احترام قائل می شدندو بدعادت شده ام،اذیت می شدم.چند روز که می گذشت سعی می کردم فراموش کنم که در حقیقت برای انسانیت و آدم بودن مان جایگاهی وجود دارد..

وباز زمان که کهنه می شد کلا یادم می رفت که حریم خصوصی...آزادی...اعتراض...احترام و مسائل شخصی حقوقی است، برایت.

حالا می دانم این بچه ها چه کشیده اند.ورود به مهرآباد به تنهایی باری از بی احترامی واهانت را در خود دارد چه برسد تو را به اتاق هایی ببرند و دوربین و دفتر و دستک ات را هم بگیرند و پس هم ندهند.

چه برسد به اینکه به تو بگویند حق نداشتی آن سوی مرزها، به خودت..به شادی و به نوع دیگری از زنگی هم فکر کنی...باید به خوردت بدهند که نقش ات جاسوسی است.نباید حرکت بکنی و نباید شور داشته باشی... شور ات را که بکشند..انگیزه ات را که بگیرند و ترس را که بنشاندند در وجودت،هزار دوره دیگر را بگذران... هزار مدرک روزنامه نگاری بین المللی را هم بگیر...

مفهوم زندگی وکارکردن را از دست داده ای دیگر...

بایگانی November 2006

نوشته‌های November 2006

October 2006

December 2006

صفحه اول|بایگانی