صفحه اول

بایگانی شعر

May 14, 2007

کجایی؟

من در دورترین نقطه جهان ایستاده ام
تو کجایی؟
در پاک ترین محل جهان هم که بایستم
تو نیستی
کنارت هم که باشم،نیستی
آه چنان دوری...دور که یادم می رود،هستی

November 8, 2007

اینو یکی می‌گفت که سر سه‌راهی وایساده بود

برای دل‌آرام


Free woman

در این زنجیریان، هستند مردانی که مردار زنان را دوست می‌دارند

در این زنجیریان هستند مردانی که در رویایشان هر شب،

زنی در وحشت مرگ از جگر برمی‌کشد فریاد

از این مردان
یکی در ظهر تابستان سوزان نان فرزندان خود را بر سر برزن

به خون نان فروش سخت دندان‌گرد آغشته است

من اما هیچ‌کس را در شبی تاریک و طوفانی
نکشته‌ام


الف.ش

July 26, 2008

مرده زنده

آدم ها می ­آیند
زندگی می ­کنند
می ­میرند
و می ­روند
اما
فاجعه زندگی تو
آن هنگام آغاز می ­شود
که آدمی می ­میرد
اما
نمی رود
می ماند

red death


و نبودنش در بودن تو
چنان ته ­نشین می شود
که تو می­میری در حالی که زنده ­ای
و او زنده می ­شود در حالی که مرده است...

.....

آزاده طاهایی

August 1, 2009

....

* ثقل زمین کجاست؟
من در کجای جهان ایستاده‌ام؟
با باری از فریادهای خفته و خونین
ای سرزمین من!
من در کجای جهان ایستاده‌ام؟


* شعری که خسرو گلسرخی روز محاکمه‌اش در دادگاه خواند.

شعر

بایگانی مطالب شعر

داستان کوتاه موضوع قبلی

عکس موضوع بعدی

صفحه اول | بایگانی