« August 2011 | Main | October 2011 »

بایگانی September 2011

September 1, 2011

بهار تهران

پارسال وقتی به آقای نویسنده تلفن کردم و موضوع را گفتم، کنجکاو شد. وقتی فهمید در ایران نام و اعتبار خاصی دارد، چندبار تاکید کرد در کشور خودش، جوان‌ها، کمتر او را می‌شناسند. در سرزمین خودش شاید بین طبقه‌ای خاص، آن هم بین قدیمی‌ها، نام‌اش آشناست.
مشغول نوشتن یک فیلمنامه بود. سرش خلوت نبود و باید روی کتاب‌اش تمرکز می‌کرد. اما همان لحظه، تقویم‌اش را نگاه کرد و قرار گذاشت تا به خانه‌اش برویم.

این دیدار چند بار تکرار شد. در این دیدارها او از دوران کودکی‌اش گفت و حضورش در اردوگاه کار اجباری نازی‌ها. درباره اینکه بارها مرگ ِ آدم‌ها را در آن اردوگاه دیده و لمس جَسد، برای‌اش هیچ ترسی نداشته. از سال‌ها فعالیت و عضویت‌اش در حزب سوسیالیست گفت و اخراج‌‌اش از حزب. از ممنوعیت نوشتن و فکر کردن‌اش… از مبارزات زیرزمینی‌‌اش … و از بی‌کاری و ترس و گرسنگی و ممنوعیت و ناامیدی و تبعید در آن سال‌ها...

آقای نویسنده در آستانه هشتاد سالگی‌اش برای ما از امید گفت؛ امیدی که می‌تواند ظلم و زور را هم از پا درآوَرد.



اگر اینترنت کم‌سرعت دارید، نسخه با کیفیت پایین این فیلم را از اینجا دانلود کنید.

فیلم با کیفیت پایین‌تر در ویمئو

به اشتراک گذاشتن، کپی و انتشار این کار، تغییر و ترکیب با محصول‌های دیگر و هر نوع استفاده‌ای از این فیلم، تنها با این شرایط امکان‌پذیر است.


اگر کمک‌های شهزاده نبود، این فیلم هنوز تمام نشده بود.

September 12, 2011

یازدهم سپتامبر ۲۰۱۱

در شرایطی که تا چند کیلومتری محل برج‌های دوقلو پلیس همه چیز را کنترل می‌کند… مردم با نگرانی و غم، رژه و مراسم را نگاه می‌کنند.. همه جا نوشته‌ها و پوسترهایی چسبانده شده که «هرگز نهم سپتامبر را فراموش نمی‌کنیم»، عده‌ای جوان از راه می‌رسند و فریاد می‌زنند «ده سال از دروغ یازدهم سپتامبر گذشته و حالا وقتش رسیده مردم حقیقت را بدانند».
آن‌ها با پلاکاردهای مختلف و شعارهای همزمان به سمت محل بازسازی و یادبود برج‌های دوقلو می‌آیند و فریاد می‌زنند، همه ماجرای ترور و حمله به برج‌های تجارت جهانی یک کار درونی و خودی بوده که با کمک دیک چنی انجام شده با اهداف اقتصادی و سیاسی که به آن رسیده است.

پلیس‌ها سرجایشان ایستاده‌اند. هیچ‌کدام حتی برای لحظه‌ای جلوی این جوانان را نمی‌گیرند. اما بخش دیگری از پلیس با لباسی آبی رنگ و اسلحه‌ای بر کمر، از آن‌ها عکس می‌گیرند و گوشه‌ای فعالیت‌شان را تماشا می‌کنند. مردم که علایم یادبود این حادثه را بر سر و گردن و لباسشان دارند، از این گروه توضیح می‌خواهند.


بخشی از این تظاهرات مقابل محل برگزاری مراسم یازدهم سپتامبر ۲۰۱۱ در نیویورک

این‌ها جوانانی هستند که از سرتاسر آمریکا برای این مراسم خودشان را به نیویورک رسانده‌اند. بعضی‌هاشان به گفته یکی از همین جوانان در بعضی از فرودگاه‌ها ممنوع‌الخروج هستند و برای همین بعضی از تگزاس و کرانه غربی آمریکا، خودشان را از راه جاده به محل رسانده‌اند. در کنار آنها، یکی از استرالیا آمده، یکی از دانمارک.. یکی از لندن و یکی از آلمان… این‌ها بچه‌های چندین سازمان غیردولتی هستند که معتقدند حمله تروریستی سال ۲۰۰۱ در آمریکا فقط یک بازی بوده برای پوشاندن جریان جنگ عراق و افغانستان.

با یکی از اعضای اصلی‌شان که روزنامه نگار هم بود، حرف زدم. جواب‌اش در مورد منافع داخلی آمریکا با وجود چنین ایده‌ای، این بود که فقط در صورت اتفاقی چنین مهیب کشوری مثل آمریکا می‌توانست همه اطلاعات و زندگی شخصی مردم را در دست بگیرد: ماشین‌شان را بگردد، توی فرودگاه‌ها همه اطلاعات‌شان را ثبت کند، دستگاه‌های اسکنر عظیم در سرتاسر کشور و حتی خارج از آمریکا بگذارد و همه چیز را کنترل کند.

او از ساختمان شماره هفت می‌گفت که در خبرها و تحلیل ها کمرنگ است: ساختمانی که عصر یازدهم سپتامبر ۲۰۱۱ ناگهان فرو ریخت… ساعت‌ها بعد از حمله به به دو برج. ساختمان عظیمی که بسیاری از معماران و متخصصان نحوه فروریختن‌اش را مشکوک خوانده‌اند، اما مسوولان دلیلش را آتش سوزی اعلام کردند.

از دید این جوانان که اسم سازمانشان را هم همین گذاشته‌اند، این ساختمان با برنامه‌ریزی دقیق درست بعد از ماجرای صبح یازدهم، با یک روش انفجار کلاسیک فرو ریخته است. این جوانان می‌گفتند، طیق تحقیق متخصصان، در خاکستری که از ماجرا مانده، مشخص شده که مواد منفجره در بخش‌های زیرین آن وجود داشته است.

وقتی اسم ایران آمد، جوان روزنامه‌نگار گفت به هر حال ده سال از ماجرا و تاریخ مصرف القاعده گذشته و نیاز به حرف‌ها و کشفیات تازه است؛ حالا آمریکا دنبال دشمن جدید می‌گردد که می‌تواند ایران باشد. او به شرایط تازه جهانی علیه ایران اشاره می‌کرد؛ شرایطی که تهدیدهای حمله و جنگ علیه ایران را پررنگ‌تر می‌کند…

این فیلم اطلاعات بیشتری درباره فعالیت‌های بچه‌های این سازمان می‌دهد. فیلمی درباره اسناد موجود در مورد عمدی بودن فروریختن ساختمان شماره هفت در نیویورک.

September 23, 2011

شماره ۵۷۵، خیابان کاسترو، سن‌فرانسیسکو

بیشتر بعد از نمایش یک فیلم در همین سال‌های اخیر معروف شد. آنقدر که خیابان و منطقه را بیشتر به اسم او می‌شناسند.
هاروی میلک همان مردی است که در مبارزه علیه هم.جنس‌.گر‌اترسی در آمریکا نقش مهمی داشت.

همان کسی که در دهه هفتاد میلادی از نیویورک به کالیفرنیا رفت. در محله‌ای به نام کاسترو در سانفرانسیسکو مغازه‌ای باز کرد و اسم‌اش را « دوربین کاسترو» گذاشت: مغازه‌ای که کاربردش خیلی زود از محل کسب درآمد کارهای مرتبط با عکاسی، تبدیل به جایی برای مشاوره هم.جنس.گرایان آمریکا و همینطور کمپین انتخاباتی شورای شهر شد. مردی که معروف شد به اولین سیاستمداری که روشن و واضح از هم.جنس.خواهی خودش گفت و از بقیه خواست، ترسی از شرایط خود نداشته باشند.

هاروی میلک در نهایت به خاطر همین تفکر کشته شد.
محل زندگی و کارش در مغازه دوربین‌فروشی‌اش که روزی مکانی بود برای صلاح و مشورت، کمک به هم.جنس.گرایان مشکل‌دار و جایی برای حرف‌های متفاوت در مورد بخشی از مردم جامعه آمریکا، حالا فروشگاهی است با اسم و لوگوی حقوق انسانی. در این مغازه انواع اشیا و لباس‌ها را با اسم و عکس و گفته‌های هاروی میلک می‌فروشند. پشت مغازه هنوز آثار زندگی هاروی میلک وجود دارد: هنوز تلفن او همانجاست؛ در مرکز پاسخگویی به کسانی که به خاطر شرایط زیستن متفاوتشان با اکثریت مردم، از سر ناامیدی و گاهی در آستانه خودکشی با او تماس می‌گرفتند. همان که مردم شماره‌اش را می‌دانستند، برای دردل یا مشاوره و به سادگی صدای میلک را می‌شنیدند که برای آنها از امید می‌گفت.
هنوز هم در محله کاسترو او مشهورترین فرد است. هنوز اسم‌اش که بیاید عکاسی قدیمی‌اش را نشان می‌دهند و از روزهای سختی می‌گویند که او با صاحب مغازه‌های اطراف باید سر ساده‌ترین مساءل به خاطر دیدگاه‌اش در مورد همج.جنس.گرایی درگیر می‌شد. اما هیچ‌وقت ناامید نمی‌شد.

او در همه سخنرانی‌های کوتاه و صمیمانه‌اش همیشه از «امید» گفت. از امیدی که باید در جامعه پخش شود.
هاروی میلک یک بار در یکی از همین سخنرانی‌هایش قبل از ترور گفت که بعد از انتخاب شدن‌اش و ورودش به سیاست، جوانی به او تلفن کرده و از او تشکر کرده. او تازه امیدوار شده و تنها کاری که ما می‌توانیم بکنیم همین است: همین‌که برای یک دنیای بهتر، برای فردای بهتر، به دیگران امید دهیم.
بدون امید، نه فقط هم.جنس.گراها بلکه سیاه‌پوست‌ها، افراد مسن، معلولان و در نهایت آمریکایی‌ها همه تسلیم می‌شوند.

توصیه او به کسانی که هم.جنس.خواهی برای خود و خانواده‌شان یک «مساله» است این بود که یا باید همیشه گوشه‌گیر بمانید و هیچ‌وقت آن را رو نکنید یا خودکشی کنید. یا وقتی شنیدید یک سیاستمدار هم.جنس.گرا در سانفرانسیسکو فعالیت‌اش را شروع کرده، به ایالت کالیفرنیا بیایید یا همانجایی که هستید بمانید و برای حقوق‌تان مبارزه کنید.



You Cannot Live On Hope Alone

می‌توانید بخشی از خیابان کاسترو و محل سابق زندگی و کار هاروی میلک را همراه با یکی از سخنرانی‌های معروف‌اش در این فیلم ببینید.

بایگانی September 2011

نوشته‌های September 2011

August 2011

October 2011

صفحه اول|بایگانی