« October 2007 | Main | December 2007 »

بایگانی November 2007

November 4, 2007

We just need the eggs

می‌گوید تا خودم درگیر نشوم، نمی‌فهمم و درکش نخواهم کرد و فقط شعار می‌دهم.

می‌گویم: سال‌هاست به این نتیجه رسیده‌ام که باید از لحظه شروع رابطه به آخرش هم فکر کرد.

می‌گوید: برای دخترها سخت‌تر است این جدایی...

می‌گویم: این عادت است و سختی‌اش هم همین است که بعد از سال‌ها هم‌خانه بودن با کسی‌که دوستش داشتی، عادت کرده‌ای هر روز صبح قیافه‌اش را ببینی..با هم صبحانه بخورید...با هم بیرون بروید. حالا از اینکه شب‌ها دست دراز کنی به سمت راست مبلی که روی آن با هم فیلم می‌دیدید و چیپس می‌خوردید و چرم سرد را نوازش کنی، می‌ترسی...

بغض می‌کند...

breakup

می‌گویم: آن جمله آنی‌هال را یادم نمی‌رود. وقتی وودی آلن ته فیلم به ته خط می‌رسد و می‌فهمد باید با دنیای پاستوریزه و تنها و بدون حضور زن و سیگار و ماشین و عشق، کنار بیاید.

وقتی باور می‌کند باید با زنی که عاشقش بوده، فقط دوست بماند و بگذارد او برود برای خودش با دوستانش ، با حشیش، موسیقی و سفر، زندگی کند.
آنجاست که ماجرای مردی را تعریف می‌کند که به روانپزشک‌اش می‌گوید: برادرم دیوانه شده. او فکر می‌کند مرغ هست!
دکتر جواب می‌دهد خب چرا نمی‌آوریش پیش من؟
مرد می‌گوید: خب به تخم‌مرغ احتیاج دارم.

و بعد ">وودی‌آلن فیلم را با همین قصه " مرغ و تخم مرغ " تمام می‌کند و بعد از یک‌ساعت‌ونیم قصه‌بافی برای به دست آوردن زن مورد علاقه‌اش، به این نتیجه می‌رسد:" این چیزی‌است که در مورد رابطه زن و مرد به آن فکر می‌کنم. بیشترشان در این رابطه همدیگر را اذیت می‌کنند و از هم راضی نیستند اما فکر می‌کنند به تخم‌مرغ های این رابطه نیاز دارند."

اگر امکان دیدن این تکه از فیلم را در یوتیوب دارید، لینک را مهدی در کامنتش گذاشته بود و اینجاست خلاصه .

November 8, 2007

اینو یکی می‌گفت که سر سه‌راهی وایساده بود

برای دل‌آرام


Free woman

در این زنجیریان، هستند مردانی که مردار زنان را دوست می‌دارند

در این زنجیریان هستند مردانی که در رویایشان هر شب،

زنی در وحشت مرگ از جگر برمی‌کشد فریاد

از این مردان
یکی در ظهر تابستان سوزان نان فرزندان خود را بر سر برزن

به خون نان فروش سخت دندان‌گرد آغشته است

من اما هیچ‌کس را در شبی تاریک و طوفانی
نکشته‌ام


الف.ش

November 15, 2007

این‌جوری عکس نگیر.. ایران، این شکلی نیست

به‌خدا دلیلی نداشتم برای قاط زدن تا اینکه این عکس هیلاری کلینتون را که برادرمان الکس تهرانی گرفته، دیدم.

عکس‌هایش را دنبال می‌کردم ولی نمی‌دانستم این اواخر ایران بوده. عکس‌های ایرانی برادر الکس، بار دیگر رگ غیرتم را به اندازه طناب زد بیرون... آقا...برادر..مستر تهرانی ... تو که از کلاس رقص اینوری‌ها اینطور با حوصله عکاسی می‌کنی و البته دلت نمی‌خواهد زیادی هم به این زنان رقصنده نزدیک شوی... تو دیگر چرا باید عکس‌هایت از تهران، زنان چادری باشد در حال عبور از کنار نقش روی دیواری پراز عکس شهید و روحانی؟

تو که عکاسی را در سفر یاد گرفته‌ای و بهترین عکس‌هایت را مدیون پروژه‌هایی می‌دانی که در کشورهای مختلف به وجود آمده‌اند، در همین تهران یک پارتی این شکلی نرفتی که ببینی دختران ایران چه می‌پوشند و چطور زندگی و عشق و حال می‌کنند؟

next generation Iran
نام عکاس را پیدا نکردم.کسی می‌شناسد؟

هیچ‌کسی دست تو را نگرفت تا به یکی از این نمایش‌های مد مختلط بروی و دهانت باز بماند که نسل جدید ایرانی غرب را کشیده همینجا توی دل مهمانی و شوی لباس و در خانه خودش قورت‌اش داده؟

mode Mix Tehran
عکاس؟

در ایرانی که خودتان می‌گویید مهمان‌نوازی و البته خارجی‌نوازی‌اش بی‌نظیر است، کافی‌ست بخواهید؛ همیشه کسی هست شما را ببرد جایی که جوانان نوشیدنی الکلی می‌خرند یا جایی که شب تا صبح پایکوبی است و اکس و رقص نور و موسیقی...
کافی است بخواهید تا شبیه همان کلاس رقص را پیدا کنید، هرچند عرفانی‌اش را! اینجور جاها تصویر زنان متفاوتی را خواهید دید..

Dervish  dance Tehran
عکاس؟

کافی است بخواهید...پس چرا عکس‌هایتان از ایران هسته‌ای هنوز چیزی است که حال خود ایرانی جماعت را به‌هم می‌زند؟

خدا وکیلی مشکل از خود عکاس‌هاست یا رسانه‌شان؟ یا دیدی که باید قالب شود؟ یا تصاویری که در ذهن مخاطب غربی ساخته شده و حالا حالاها باید بماند؟

November 17, 2007

عمرا عاشق شهرم باشم

- کری درsix! & the city بعد از مدت‌ها دوری از هم‌خانه‌ای که می‌توانست نامزدش شود، با یک ملوان در یک مهمانی آشنا می‌شود که با رقص جنتلمنانه دیوانه‌اش می‌کند. اما به راحتی به شکل گرفتن این رابطه جدید پشت‌پا می‌زند.

ملوان وقتی دل او را کاملا به دست آورده، می‌گوید:" چطور در این نیویورک زندگی می‌کنید؟ زباله از درو دیوارش بالا می‌رود. ..ترافیک، اعصاب نمی‌گذارد و همه چیز به هم‌ریخته و آشفته‌ست."

کری، همان لحظه با ملوان که فکر می‌کرده، شب را مهمان دخترک جذاب است، خداحافظی می‌کند و با خودش می‌گوید: " هر زنی در زندگی‌اش فقط یک عشق جاودان دارد. این عشق برای من نیویورک هست و اجازه نمی‌دهم کسی به دوست‌پسرم توهین کند."

NYC

- جاستین تیم برلک در نیویورک کنسرت دارد. به‌نظر می‌رسد نصف شهر در آن سالن چند هزارنفری در حال فریاد و جردادن گلو هستند. آقای خواننده با کفش‌ کتانی سفید و کت و شلوار سیاه، می‌رقصد و دل همه را به درد می‌آورد از این مهارت.

بعد از اولین آهنگ، استکان تکیلا را با لیمو، بالا می‌برد و می‌گوید به افتخار
The greatest city in the world ..به سلامتی نیویورکی‌ها و برای شما که از اهالی "عشق من " هستید و در این شهر زندگی می‌کنید.


- سی‌ان‌ان گزارش مفصل و پنج دقیقه‌ای دارد از زندگی در نیویورک؛ مجموعه‌ای از آلودگی صدا در خیابان و زندگی ماشینی پر از چراغ قرمز و خط عابر و دود ومغازه‌های پر...گزارشگر سراغ چند شهروند می‌رود.

دو نفر می‌گویند چاره‌ای نیست...باید به این وضع عادت کرد. آخری اما رو به دوربین می‌گوید: " هیچ‌وقت می‌روید از لندنی‌ها بپرسید چه می‌کنید با این خیابان‌های برعکس و رانندگی غیرعادی؟ باید عاشق این شهر باشید که بفهمید زندگی در این وضع، چه لذتی دارد!"

مدام به این فکر می‌کنم، ما عاشق کدام شهریم؟
کجا می‌تواند به اندازه کری برای من تعصب بیاورد و به اندازه تیم برلک باشکوه باشد و ایمان مرد جلوی دوربین سی‌ان‌ان را در دلم بکارد؟

//////

New York City,is one of the world's major global cities, leading the world in almost every category. New York City is the center of global commerce; with numerous international corporations and the most important stock exchanges in the world. It is one of the four major cities (including London, Paris, and Tokyo) that control international finance. New York City New York is a preeminent international political center and home to the United Nations global headquarters.

November 21, 2007

شبیه گلابی هستید یا بستنی قیفی؟

ترینی و سوزانا به خاطر برنامه تلویزیونی‌‌شان، معروف هستند که در مورد نوع لباس پوشیدن و انتخاب رنگ‌هاست. این برنامه کاملا زنانه است و طرفداران زیادی دارد.

اما اخیرا این دو نفر براساس سوژه‌هایی که در این سال‌ها داشته‌اند و براساس هیکل زنانی که در برنامه‌هایشان شرکت کرده‌اند، کتابی منتشر کرده‌اند درباره نوع شکل بدن زنان و اینکه با هر حالت بدنی، چه لباسی زیباتر و برازنده است.

body shape bible


دوازده مدل از سیب، گلدان، جام، گلابی، گرفته تا ویلون و زنگوله و حتی آب‌نبات چوبی و بستنی قیفی، در این موارد وجود دارد که با توضیح کامل درمورد هر کدام سابقه شکل‌گیری استخوان و ماهیچه به این شکل و شمائل هم ذکر شده.

در هر صفحه از این کتاب با نشان دادن نمونه‌ زنانی که بدنی مشابه شکل یاد شده دارند، گفته شده باید چه نوع دوخت و برشی را برای لباس‌شان انتخاب کنند، چه رنگی بپوشند و حتی چه کفشی را با این هیکل و بدن، هماهنگ کنند.

skittle

این کتاب در بریتانیا پرفروش شده، آنقدر که در برنامه‌های مختلف از این دو طراح دعوت می‌شود تا برای توصیه به ملتی که نمی‌دانند بدنشان شبیه کدام یک از دوازده شکل عجیب توی کتابشان هست، نمونه عینی نشان دهند.

اگر دوست دارید، بدانید با هیکلتان‌ کدام یک از این شکل‌ها را یادآوری می‌کنید و برای این شکل و قیافه چه باید پوشید و چه کفاره‌ای باید بدهید، نگاهی به توصیه‌هایشان بیندازید.

بالاخره ما هم باید زکات پیدا کردن کتاب‌هایی را که احتمالا امکان چاپ این شکلی و با چنین اصالتی در ایران ندارند، بدهیم دیگر...

بایگانی November 2007

نوشته‌های November 2007

October 2007

December 2007

صفحه اول|بایگانی