« June 2007 | Main | August 2007 »

بایگانی July 2007

July 1, 2007

یک گله موش برای پختن راتاتوی

پیش بینی می کنم راتاتوی یکی از پرفروش ترین غذاهای فرانسوی بشه و مطمئنم خیلی ها بعد از شنیدن این اسم و دیدن آخرین انیمیشن پیکسار یعنی"راتاتوی"،حتما دلشون می خواد این غذا رو امتحان کنند.

کارتون جدید و پرسرو صدای آمریکایی در مورد موشی است که عاشق غذاپختن و البته خوردن غذاهای درست و حسابیه .آرزوی این موش فاضلاب اینه که بهترین سرآشپز پاریس بشه و بالاخره به آرزوش می رسه.

Ratatouille

موضوع و پیام کارتون طبق معمول توی مغزتان فرو نمی شود و اینکه" به رویای خودت می رسی بچه جون حتی در حد یه موش کثیف هم که باشی می تونی حالش رو ببری ،فقط تلاش کن."
همه این پیام اخلاقی ،در طول ماجرا و قصه جاریه؛قصه ای قوی ،برخلاف بعضی از کارهای قبلی که تکنیک قوی تری داشت.

نکته مورد علاقه من در این کارتون اینه که به شکل ابلهانه مجبور نیستی بپذیری که حیوون می تونه با انسان با زبان خودش حرف بزنه.همه رابطه موش با پسرک چلمبه و پادوی رستوران معروف پاریسی از طریق کشیدن و چنگ زدن به موهاش از زیر کلاه آشپزی اش هست..
و البته اینبار این موش در قالب یک حیوانه که آدم را رام می کنه و ازش آشپز می سازه ؛در واقع طرف رو آدم می کنه.

این مساله هم کلی حال آدم رو خوب می کنه وقتی می بینه یه گله موش یه آشپزخونه پرطرفدار فرانسوی رومی گردونن...همون موشی که می تونه باعث تعطیلی یک رستوران و هشدار اداره بهداشت اون مملکت بشه.

ratatouille2


بچه های سازنده این انیمیشن گفتن که حسابی روی حرکات و حس های موش ها کار کردند.گفتن ماه ها توی رستوران ها و آشپزخونه های معروف وقت گذروندند و برای همینه که هر لحظه از نماهای این اثر فرقی با فضای واقعی نداره.نگاهی به مسابقه آشپزی بی بی سی بیندازید و جزئیات و واقعیات آشپزخانه یک رستوران چند ستاره رو با فضای کامپیوتری و طرح های پیکسار و دیزنی در این کار مقایسه کنید.


بچه های دوبلور جوون... آماده باشین برای امتحان چندین نوع لهجه و شخصیت پردازی روی صداهاتون که خوراک ایرانی هاست این کار پیکسار...

اگر بعد از دیدن راتاتوی مثل من تا صبح خواب این غذای محبوب جنوب فرانسه رو دیدید و صبح دنبال دستور پختش گشتید،اینجا طرز پختش هست؛هر چند با چیزی که در منوی رستوران های اروپایی است متفاوته اما همون یتیمچه بادمجون هست با کدو و البته پنیرپیتزا- که ایتالیایی اش- چیز دیگه اییه.

اگر هم دسترسی به رستورانی در خود فرانسه یا ایتالیا دارید،بیکار ننشینید؛شما هم از کسانی هستید که آمار فروش این پیش غذا رو بعد از پخش این کارتون بالا می برید!

July 6, 2007

بی عقلم

آقای دکتر!

گفتی دردی نخواهم داشت و چیزی از کل ماجرا نمی فهمم؛درست ،اما نگفتی قیافه ام شبیه همستر می شود و برایم آهنگ پدرخوانده را می گذارند تا با گونه های مارلون براندو احساس نزدیکی کنم وسه روز بوی بخیه و خون تا ته حلقم می دود...

این عقل چسبیده به ته فک به چه دردی می خورد که از بیخ کندنش آدم را شبیه قوری با طرح های قجری می کند؟
نبودنش تب می آورد و تهوع وگرسنگی وبا بودنش بقیه رفقایش را آزار می دهد.

July 9, 2007

باز هم چیزی از این پولیتزرعکاسی مانده که نمی دانیم؟

جواب های رضا دقتی ،جهانگیر رزمی و توضیح جاشوا،کمی از حرف های درگوشی را در مورد جایزه پولیتزرایرانی،رو می کند اما رفیق شاید باز هم باید همین روش روزنامه نگاری تحقیقاتی را ادامه بدهی ...
شاید قصه تمام نشده باشد.

July 20, 2007

ده روش برای نرم‌اندازی

فکر نمی‌کنم اگر کسی خواسته شب جمعه‌اش را بگذراند وقت زیادی برای دیدن فیلم مستند دنباله داری که آمریکایی و روسی به نظر می رسدگذاشته باشد.فکر می کنم وقتی از حرف های پیچیده پیرزن با آن همه اسم و کلمات انگلیسی،سردرنیاورده،کانال را عوض کرده تا فوتبال را دنبال کند.

شاید هم این فیلم یادش انداخته که چقدرتکنیک فیلمبرداری و پشت صحنه اعترافات با فیلم های دهه شصت تفاوت کرده.آخرش هم به این نتیجه رسیده که چقدر این آمریکایی ها باحال اند که کاری می کنند بدون خونریزی مملکتی از استبداد نجات پیدا کند.

شاید یادش افتاده که این فیلم را شش-هفت سال پیش دیده بوده اما هیچوقت فکر نمی‌کرده بعدا یک فیلم دیگر از آن تهیه شود وسه نفر براساس آن،تجربیات خودشان را بگویند.

Yuliaymoshenko
عکس یولیا تیموشنکو کاملا تزئینی است


همان فرد،با اینکه متوجه شده حرف‌ها دیپلم به بالاست و چیزی دستگیرش نمی شود ولی لحظه‌ای خودش را با ملت و دولت شوروی سابق،اوکراین وگرجستان مقایسه کرده که به آرامش رسیده اند،آن هم بعد از یک انقلاب بی سروصدا و بدون خونریزی و البته از طریق تلویزیونی که عوامل براندازی مخملی اش را دستگیر کرده اما آشکارا یاد می دهد از کجا شروع کنید و چه بکنید که ما نتوانیم راه و روش های شما رابرای انقلاب حدس بزنیم.

July 21, 2007

نویسنده‌ای که می‌داند چطور دیوانه‌ات کند

افسرده می‌شوی وقتی داستان اساسی میخوانی که به نظر می رسد نویسنده برایش هیچ زحمتی نکشیده ولی شاهکار از آب درآمده.بعدش هم دیگر حوصله نوشتن و خواندن چیز جدیدی نداری تا زمانی که مزه داستان های "آنا گاوالدا" زیر دندانت مانده.

"دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد" را اگر قرار بود بر اساس اسمش بگیرم،هرگز سمتش نمی‌رفتم چون عنوانش حالم را به هم می‌زند.اما وقتی کتاب به دستت می‌رسد آرام آرام شوک های هر داستان حالت را جا می‌آورد.

این خانم آنا گاوالدا در ایران با کتاب "35کیلو امیدواری"معروف است.درحالیکه همین کتابی که اسمش حال آدم را می‌گیرد،12 داستان کوتاه دارد که تا امروزبه بیست زبان ترجمه شده.این را هم داشته باشید که داستانی به نام اسمی که کتاب دارد،وجود ندارد.

راستش وقتی این همه سادگی با طنز نرم و راحت را بین جملات می‌خوانی و وقتی می‌بینی نویسنده بدون قروقنبیل و ادای خاصی یک ماجرای ساده و سرراست را عین زمانی که برای کسی نقلش می‌کنی،توضیح می‌دهد،بازهم حس می‌کنی اگر قرار باشد چیزی یاد بگیری برای نگارش،همین نویسنده‌های خارجی حرف اول را می‌زنند.

Anna Gavalda


این را هم اضافه کنم که او مرا یاد یک فرانسوی دیگر می اندازد؛یاسمینا رضا(باشد...می دانم یک رگش ایرانی است این نمایشنامه نویس محبوب معاصر!)
داستان‌های "نخ بخیه"و"حقیقت روز"مرا به حالی انداخت که دو باردور خودم چرخیدم و داد زدم لعنتی...این ایده آدم رو دیوانه می کنه..با حجم خونسردی بین کلمات ...با اعتماد به نفس نویسنده اش...


این خانم به خاطر همین کتاب با همان اسمی که قبلا نوشتم،چندین جایزه برده اما گویا اصلا دوست ندارد دست از ساده زیستی بردارد یا حتی ناشرش را با یک ناشر شیک و پرزرق و برق عوض کند.

سال‌هاست که می‌گوید:"ثروت و شهرت دامی برای کودن‌هاست.باید در استقلال کامل نوشت و دل‌مشغول میزان فروش نبود."

July 27, 2007

لذت دنیا،زن و دندان بود

Italian-food

نشسته‌ایم پشت میز رستورانی روی یکی از تپه های اطراف استان توسکانی.از پیاده روی و حرافی خسته و از آفتاب فراری.
غذا خوردن با یک ایتالیایی سخت است اگر همه این حس ها را هم داشته باشی.ما هر چه گرسنه تر می شویم برای سفارش غذا و البته بلعیدن لقمه ها، عجول‌ترخواهیم بود اما گرسنگی، یک ایتالیایی را صبورتر و آرام‌تر می‌کند.

غذای یک معده خالی و درب و داغان مثل من می تواند همان پیتزا مارگاریتای سبک باشد که تا فردا ظهر هم برای هضمش تلاش می‌کند.اما ایتالیایی سر میز ما مراسم عبادی خوردن را با پیش غذا شروع می کند با پیتزا و پاستا به اوج می رساند و با نان‌های بزرگ شیرینی سنگین ونوشیدنی مخصوص تمامش می‌کند.

باید یک ایتالیایی باشید تا از فعل خوردن لذت کامل را ببرید.در این صورت برایتان معنی ندارد به مهمانی دعوت شوید و فقط یک پرس غذا بیاورند.در هر شهر ایتالیا که باشید می دانید "خوردن" اصلا به معنای سه وعده غذای معمولی و از سرباز کنی نیست.خوردن یعنی سفارش غذا در سه مرحله و با جان دل نشستن و لاس زدن با هر لقمه در طول دو ساعت.

اگر با یکی از هموطنان این مملکت چکمه هم‌سفره شوید،(البته اگر مثل اعضای خانواده ما از آن دسته افرادی باشید که گرسنگی عصبی‌شان می‌کند و بد اخلاق)،حتما از این کندخوردن و مکث بین هر لقمه و البته حرف زدن سر میز غذا خسته خواهید شد.

هنوز بالای تپه هستیم.ایتالیایی همراه‌مان چنگال را با کرشمه می‌چرخاند بین پاستا.غذای من تمام شده و او هنوز از دلیل علائق اروپایی ها به زنان شرقی می‌گوید و عاشقانه طعم روغن زیتون و سس و ریحان را فرو می‌دهد.

در کشوری که خوردن و آشامیدن ساعت‌های مقدسی برای گذراندن زمان هستند،خیابان‌هایش از رستوران و بار در حال ترکیدن است وقرار گذاشتن در یک بستنی فروشی برای لیس زدن جلاتوی شکلاتی به اندازه برنده شدن آ.ث.میلان شادی‌آور،شاید مثل من به این فکر کنید ما در این همه رستوران و کافه در تهران و شهرهای ریز و درشت چه می‌کنیم؟

Italian enjoing

ساندویچی‌های سریع و ایستاده، پیتزاهای تلفنی وکاپوچینوی پرافاده را کنار بگذاریم،دنیای پر از مشکل و شبانه روز تکراری و خسته کننده هم به کنار،اصلا بلدیم از خوردن همان قورمه‌سبزی لذت دنیا را ببریم؟

از "غازی مرغ همسایه "هم بگذریم،در منوی رستوران،دنبال چه باید بگردیم که حاضر باشیم مثل همراه من سر میز غذا دو ساعت به دور ازموضوع‌های مربوط به سیاست وسکته وسرمایه از زیبایی ها بگوییم تا غذا را گوارای وجود کنیم ؟

بایگانی July 2007

نوشته‌های July 2007

June 2007

August 2007

صفحه اول|بایگانی