« يک اتفاق | Main | فرزندان قرن »

اين حرف ها، ادا نيست ...

نه مشغول کارهای خانه هستم و نه نقش عروس جوزده را بازی می کنم و نه درگير مهمانی های خانوادگی ! راستش چند مقاله عقب افتاده ، امتحان سرنوشت سازی که مهرماه دارم و بايد از آن 600 بگيرم، چند قول کاری که مدام به تاخير افتاده ،راهی شدن يک دوست نازنين به آن سوی آب ها ، دلی که برای سفر لک زده و آدم هايي که مدام می خواهند يک آزاده جديد را ببينند ، تنها دلايلی است که باعث شده دل و وقت نوشتن نداشته باشم. فعلا هيچ خبری از شوهرداری نيست. يعنی هنوز به آن مراحل نرسيده ايم و شايد برنامه های قانونی و محضری اش حالا ها انجام نشود. تا اين جايش که همه چيز مثل يک شوخی بود...آزمايش خونی که از زنان گرفته نمی شود ،چون بعيد می دانند در اين روزها دوشيزه ای مبتلا به ايدز يا هپاتيت باشد .اصلا ممنوع می دانند که دخترک تا قبل از ازدواج آفتاب مهتابی ديده باشد پس چرا بايد از چيزی ترسيد غير ازنشان اعتياد در ادرار؟ فقط در صورتی که يک بار ازدواج کرده باشی و به قول آنها دوشيزه نباشی يا همسرت کم خونی داشته باشد بايد يک سرنگ خون حرام کنی . خانواده همه شرايط ات را می پذيرند؛ می خواهی لباس عروس نپوشی و از مراسم خبری نباشد و مهمانی در کار نباشد و اين اتفاقات می افتد. باورم نمی شد که پدر و مادر همه شروط ام را بپذيرند به شرط اينکه نامزد هم توافق کند . و واقعا اين يک شوخی نبود...در خانواده همه چيز بی سابقه بود . ساده ، بی سروصدا و باخيالی راحت همه چيز تمام شد. به آدمی که زندگی با او را شروع کرده ام از ته دل اطمينان دارم و اين اصلا مربوط به قرارداد سنتی نيست.مال سال ها و ماه هاست . هيچ نيازی به گرفتن حق طلاق،حق کار،حق سفروحق مسکن وتحصيلات از اين انسان ندارم ولی اين حقوق را می خواهم و به شکل قانونی هم در موردش اقدام خواهيم کرد. قرار است خيلی از بند های احمقانه و بی بته آن قرارداد را امضا نکنيم.قرار است در محضر بدون هيچ مشکلی بر خلاف آدم های ديگر به جای چيزی حدود 40 امضا با دو امضا آن هم برای بخش های انسانی انرژی بگذاريم . با اين مفاد مشکل دارم...شخصا برايم مهم است که زيربار موارد احمقانه ای که تصور می شود به صلاح زن است، نروم.برايم اهميت دارد که برخلاف زن های ديگر موقع امضا همه را بند به بند بخوانم و با سرافرازی امضايشان نکنم .آن هم درست جاهايي که می گويند به نفع خودم هست اگر مرد را به دام اندازم و امضايم را کنار امضايش بکارم ! من نمی خواهم اين منفعت حيوانی را که به دور از حس انسانی و مساوات بين طرفين است. آن حقوقی را هم که در موردش به توافق رسيده ايم ننوشته قبول دارم هرچند اين هم حقی است که زن ها دارند و از آن بی خبرند. من اما می خواهم در همان سند احمقانه آورده شود... در کنار همه شروط امضا نشده و ناحق ... نه فقط برای برخورداری از حقوق انسانی خودم با روش قانونی و اجازه مرد!

فهرست

نوشته قبلی يک اتفاق

نوشته بعدی فرزندان قرن

صفحه اول | بایگانی