« July 2009 | Main | September 2009 »

بایگانی August 2009

August 1, 2009

....

* ثقل زمین کجاست؟
من در کجای جهان ایستاده‌ام؟
با باری از فریادهای خفته و خونین
ای سرزمین من!
من در کجای جهان ایستاده‌ام؟


* شعری که خسرو گلسرخی روز محاکمه‌اش در دادگاه خواند.

August 3, 2009

مردم بی‌تابانه می‌رفتند تا بمیرند

شاهرخ مسکوب در کتاب " روزها در راه" که یادداشت‌های روزانه‌اش از سال 57 به بعد است، نوشته:

"... مردم اینبار اگر بناست بمیرند، می‌خواهند مرگ‌شان را خودشان انتخاب کنند. به اراده بمیرند؛ نه آنکه در زندگی مرده باشند.
این است که با این شتاب به میدان می‌شتابند. " چگونه مردن" را یافته‌اند؛ موهبتی که نمی‌شناختند. برای درست زندگی کردن اول باید " درست مردن" را دانست.
وقتی که بر مرگ غلبه کنی زندگی را به دست آورده‌ای. و انقلاب وقتی پیروز شد که هیبت مرگ فرو ریخت، که مرگ خلع سلاح شد.
مردم بی‌تابانه می‌رفتند تا بمیرند. در جذبه پریشان و بی‌خویشتن آنها زندگی و مرگ یکی شده بود."

August 22, 2009

جای خالی یک عذرخواهی

در فیلم کنعان، خانمی که خانه بزرگ و قدیمی پدری‌اش به دلیل اشتباه یک شرکت ساختمان‌سازی شیک و معروف، خراب شده، هر روز سراغ مهندسان این شرکت می‌رود و حضوری اعتراض می‌کند و به قول آقایان مهندس کنه می‌شود.
یک‌روز زن با بغض به مرتضی یکی از مهندسان اصلی شرکت، می‌گوید: « پولی که دادید، کافی نیست و برای خرید یک آپارتمان کوچک هم جواب نمی‌دهد. مقصر شما بودید که به جای خانه بغلی، خانه ما را نابود کردید. حداقل یک معذرت‌خواهی می‌کردید...»
مرتضی به او جواب می‌دهد:« عذرخواهی باد هواست... اصل، پول هست که دادگاه نهایی‌اش کرده . بقیه‌اش هم به ما ربطی نداره...»

این نوع برخورد با کسانی که در یک ماجرا اصلا مقصر نیستند، ولی دستشان هم به جایی بند نیست، آنقدرعادی شده که حتی گاهی جرات و جسارت اعتراض کردن به حق پایمال‌شده را هم از طرف می‌گیرند و مثل همین نمونه در کنعان، متهم‌ می‌شوند به شوراندن و سردستگی گروهی از معترضان.

حميدرضا ابراهيم‌زاده در روزنامه اعتماد در مورد همین فرهنگ "عذرخواهی نکردن مقامات" با اشاره به ریزش تونل توحید، نوشته: «... انتظار بسياری از شهردار خوش‌صحبت و خوش‌پوش تهران که منتقد جدی سياست های جاری کشور است و به عنوان آلترناتيو نگاه های موجود در کشور شيوه مديريت و عملکرد خود را عرضه می‌کند، اين بود که حداقل تقصير شهرداری را بپذيرد و برای تفاوت با آنهايی که منتقد عملکردشان است از مردم تهران عذرخواهي کند... نه آن زمان که ساختمان مخروبه روی سر هفده نفر خراب شد و نه امروز که خيابان نواب دهان باز می‌کند و يک نفر را می‌بلعد، هرگز شهردار تهران از مردم عذرخواهی نکرد. ملاک تفاوت در حرف زدن نيست بلکه در عمل کردن است.»

August 24, 2009

آلن دو باتن، نویسنده‌ای در محل

در ماه اوت امسال، مسابقه‌ای در بریتانیا آگهی شد با عنوان" نویسنده‌ در محل". به این معنا که هر نویسنده‌ای در یک‌ منطقه برای مدتی آنقدر بماند تا بتواند یک کتاب در آنجا تکمیل کند و در مورد رویدادهای اطرافش بنویسد.

آلن دو باتن نویسنده سوئیسی، برای رقابت در این مسابقه به فرودگاه هیثرو لندن رفته و قرار است مشاهدات خود از رفت‌و آمد مسافران را در طول یک هفته، پشت میزی در ترمینال پنج بنویسد.
کتاب جدید او" یک‌ هفته در فرودگاه" قرار است با تصویرسازی ریچارد بیکر ماه آینده منتشر شود.

آلن دو باتن که در یک خانواده یهودی در سوئیس به دنیا آمده و زبان اصلی‌اش آلمانی و فرانسوی‌ست، از هشت سالگی به مدرسه‌ای در آکسفورد فرستاده می‌شود و زبان انگلیسی را از همان کودکی در بریتانیا یاد می‌گیرد. او در کنار نوشتن، مجری تلویزیون وموسس چند بنیاد و سازمان خلاق هم هست.

شاید دو کتاب « هنر سیر وسفر» و« پروست چگونه زندگی شما را دگرگون می‌کند» که به فارسی ترجمه شده‌اند، از معروف‌ترین کارهای او بین مخاطبان فارسی‌زبان باشند.
دو کتاب اخیرش « رنج و شادی کار»( The Pleasures and Sorrows of Work) و همینطور « ساختار _معماری_ شادی» (The Architecture of Happiness) بین انگلیسی‌‌زبان‌ها، طرفداران زیادی دارند.

Alain de Botton
Alain de Botton is spending time as a writer-in-residence at Heathrow

تخصص آقای دو باتن در نگاه فلسفی‌اش هست به عناصر زندگی و بیان ساده و راحت این دیدگاه در کتاب، مقالات وسری برنامه‌های تلویزیونی‌اش، به نام " راهی برای شادی".

او سال پیش یکی از موسسان محلی بود به نام " مدرسه زندگی" در مرکز لندن که سبک جدید آموزشی در آن تدریس می‌شود.

روز جمعه تانیا گلد روزنامه‌نگار و نویسنده گاردین نوشته بود که برای درآوردن ادای آقای دو باتن به خیابانی در لندن رفته و مقابل ایستگاه شلوغ اتوبوس با لپ‌تاپ و تجهیزات نشسته تا او هم در آن منطقه بشود writer-in-residence. او گفته که حتی به اسم کتاب‌اش هم فکر کرده؛ چیزی شبیه " اتوبوس عاشق" یا " نگرانی و تشویش اتوبوسی"....

او ساعت‌ها در ایستگاه بزرگ و معروف Edgware در شمال لندن نشسته تا شرح حال آدم‌هایی را بنویسد که در ایستگاه منتظر اتوبوسشان هستند. سراغ زن‌ها و مردهای زیادی می‌رود و با آدم‌های جالبی هم روبه‌رو می‌شود که به راحتی در مورد خودشان و شرایط‌شان می‌گویند. انگار منتظر بوده‌اند تا درددل کنند یا از مسائل درونی، کار، روحی و جسمی‌شان حرف بزنند.

خانم تانیا آخر مطلب‌اش نوشته:« آمده بودم تا ادای آلن دو باتن را در فرودگاه دربیاورم. ساعت‌ها ایستادم و گوش کردم. اما حالا به این نتیجه رسیدم که ما نیاز داریم یک " نویسنده در محل" در تک‌تک ایستگاه‌های اتوبوس در بریتانیا، استخدام کنیم...»

بخشی از برنامه تلویزیونی آقای دو باتن درباره فلسفه موفقیت

بایگانی August 2009

نوشته‌های August 2009

July 2009

September 2009

صفحه اول|بایگانی