« بچه ...بچه | Main | آدم کجا بود؟ »

گلستان بودن

از یک اخلاق ابراهیم گلستان خوشم می‌آید. وقتی ببیند دور برمی‌داری و زیادی قربان صدقه می‌روی دمت را قیچی می‌کند. وقتی هم چرت بگویی، همانجا دهانت را می‌بندد که بدانی از این به بعد باید به کلمه کلمه‌ات فکر کنی.

اگر خواستید سرحرف را با او باز کنید هرگز نگویید خسته نباشید! یا مثلا چقدر این کتاب سالینجر قویه!

جوابش می‌تواند این باشد که واسه چی باید خسته باشم؟ اصلا این جمله رو از کجات درآوردی؟ کی گفته با این خسته نباشی، من سرحال می‌شم مثلا؟
منظورت چیه که این کتاب قویه؟ اصلا معیارت چیه برای قوی بودن کتاب؟ چند تا کتاب از سالینجر به انگلیسی خوندی که بدونی این قویه؟ چرا چرند می‌گی؟

Comments (3)

Ebrahim Golestan:

Jerk? Aslan Jerk midooni yani chi? che rabti dare? chera kalameyee ke mani sho nemidooni migi...lol

مهرداد:

Sounds a big jerk to me!

خوشم اومد. منم میخوام گلستان باشم!

Post a comment

(If you haven't left a comment here before, you may need to be approved by the site owner before your comment will appear. Until then, it won't appear on the entry. Thanks for waiting.)

فهرست

نوشته قبلی بچه ...بچه

نوشته بعدی آدم کجا بود؟

صفحه اول | بایگانی