« May 2008 | Main | July 2008 »

بایگانی June 2008

June 1, 2008

کشتی آهنی

وجود ادیتور در هر کاری لازم هست؛ در کار ژورنالیستی، عکاسی، نویسندگی، آهنگسازی و حتی فیلمسازی.

مثلا اگر یک ادیتور یا ناظرحرفه‌ای، مشاور هنری یا هر چیزی که بتوان در سینما اسمش را گذاشت، بر کار محمد رسول‌اف نظارت داشت، می‌توانستم بگویم جزیره آهنی برای من یکی از بهترین فیلم‌های ایرانی‌ست.

اگر رسول‌اف با این ایده جذاب کشتی نفتکشی که وسط دریا مثل یک شهر یا کشور پر از آدم و زندگی‌ست، کمی به سروگوش "جزیره آهنی" دست می‌کشید، یا کسی بود که گوشه‌های غیرحرفه‌ای فیلم را صاف و صوف کند، خیلی به فیلمش علاقه‌مند می‌شدم.

وقتی مشغول کار هستی و درون کاری، خودت متوجه نمی‌شوی که چه ظرایفی می‌تواند کارت را آماتور کند؛ اسلوموشن‌های بی‌ربط و موسیقی زیادی رو و توضیح واضحات بعضی موارد که فیلم را شعاری می‌کند، چیزهایی هستند که کارگردان خودش به تنهایی متوجه نشده باید در آنها تجدیدنظر کند.

Iron Island
نوجوان عاشق در جزیره آهنی که برای ناخدا کارگری می‌کند

پسربچه یا " بچه‌ماهی" که فیلم با رفتنش به دریا تمام می‌شود یا پیرمردی که مدام چشم به خورشید دارد یا شعارهای معلم در مورد جنگ و دشمن در کلاس درس ، در کنار صحنه‌هایی مثل گچ ساختن با پوکه گلوله‌ تفنگ برای کلاس درس یا شکنجه پسرک عاشق و پیدا شدن نفت در ته نفتکش، رنگی ندارند.

این نماها آنقدر محکم و پررنگ هستند که متوقع می‌شوی که اگر می‌توانی اینقدر خلاصه و تصویری حرفت را بزنی پس حکمت آن همه صحنه کشدار و دیالوگ‌های شعاری چیست؟

به نظرم وجود یک نفر دوم یا سوم برای اصلاح ایده‌های تصویری و کلامی یک فیلم برای همین مهم است. آن هم فیلمی که در ایران اجازه نمایش نداشته و فقط خارج از کشور نمایش داده شده.

June 7, 2008

تهوع‌آور شده‌ای زن


ترجیح می‌دهم اگر لگد خوردم یا با مشت آمدند توی صورتم یا ضایع شدم، دهانم را ببندم و مواضعم را به هیچ بهایی تغییر ندهم.

ترجیح می‌دهم اگر قرار است سیاست به کثافت بکشاندم، ذره‌ای شبیه هیلاری کلینتون نشوم و جملاتی را نگویم که قبولشان ندارم.

ترجیح می‌دهم بگویند بازیگر آماتوری هستم نه مثل هیلاری، بازیگری بد!

June 8, 2008

کارامل در آرایشگاه زنانه

آنها با چیزی به اسم کارامل اپیلاسیون می‌کنند. ولی کارامل فقط برای این کار نیست؛ در فیلم سوکر بنات کارگردان لبنانی برای بیان احساسات آدم‌ها از این عنصر استفاده می‌کند؛ شکرداغ همراه با آب و آبلیمو که در اثر چسبندگی به کار آرایشگران لبنانی در فیلم کارامل می‌آید، چندین کاربرد دارد.

فیلم کارامل که کارگردان و یکی از نویسندگانش زن است، در مورد مشکلات زنانگی و حس‌های زنانه‌ای است که حجم بزرگی از این حس‌ها، در یک آرایشگاه جمع شده.
روش کاراملی گویا کاری است که در بیشتر کشورهای خاورمیانه برای اپیلاسیون استفاده می‌شود و کارگردانش معتقد است اسم فیلمش ایهام از ترشی و شیرینی دارد که زندگی زنان فیلمش را گرفته.

caramel
لیال(کارگردان و بازیگر) در حال پیرایش پلیس محله که از او خوشش آمده

چهار زنی که در آرایشگاه کار می‌کنند هر کدام با چیزی درگیرند؛ لیال (که نقشش را خود کارگردان بازی می‌کند)، زن مسیحی که عاشق و درمانده مردی است که زن و بچه دارد، ریما حالت‌های همجنس‌گرایانه دارد، نسرین دختر خانواده مسلمانی‌ست که در کش‌وقوس‌های ازدواج است و جمال که درگیر مسائل میان سالی و یائسگی‌ست و عاشق بازیگری در سینما.
روبه‌روی آرایشگاه " رز" زندگی می‌کند؛ خیاط مسنی که با خواهر غیرعادی و دیوانه‌اش می‌سازد و وابسته به مشتری پیرش می‌شود.

خوبی کارامل این هست که ما را با موارد زیاد و خط قرمزهای لبنان در بیروت آشنا می‌کند که شبیه ایران است؛ می‌بینیم که آنجا هم دختران قبل از ازدواج دردسرهای دوخت و دوز دارند و باید مرد زندگیشان مرد اولشان باشد.

به زن مجرد کسی اتاقی در هتل نمی‌دهد. به خانواده و پلیس باید جواب بدهی که چه نسبتی با زن یا مرد همراهت داری.
مردها می‌توانند به آرایشگاه زنانه بروند برای کار بند و ابرو!
رو کردن موضوع همجنس‌خواهی اصلا ساده نیست و سنت بیش از مذهب زنان را محدود می‌کند.

اما بدی‌اش این است که با زندگی پنج شش زن به شکل سرسری آشنا می‌شوی. انگار کارگردان فقط به هر موضوع نوک زده تا گفته باشد. برای همین است که نمی‌توانی دقیق شوی یا با یک شخصیت زیادی نزدیک شوی.

caramel
نادین لباکی کارگردان کارامل بعد از گرفتن چندین جایزه به خاطر فیلمش


فیلم کارامل که به زبان فرانسه و عربی هست، جایزه‌های مختلفی از جشنوارهای اسپانیایی، فرانسوی، آسیایی و آمریکایی گرفته است.

فیلمبرداری کارامل درست چند روز قبل از جنگ لبنان در سال 2006 تمام شده و تقریبا از بخش‌هایی از شهر که در فیلم می‌بینیم بعد از جنگ خبری نیست.

آهنگساز فیلم خالد مزنّر(Khaled Mouzanar) است که به محض تمام شدن فیلم، خانم کارگردان زیبا (نادین لباکی)، با او ازدواج کرد.

موسیقی این فیلم ماجرایش فرق می‌کند؛ می‌تواند از شروع فیلم در مراحل پخت "کارامل" در یک فضای کاملا زنانه، خودش یک فیلم باشد.

اسم این آهنگ هست؛" آینه، آی آینه"
Mirror oh mirror

........



Continue reading "کارامل در آرایشگاه زنانه" »

June 11, 2008

تعطیلات بدون خانواده

در دهه ١٩٧٠ کمتر جایی در جهان بود که دچار یک اتفاق بزرگ اجتماعی نشود.

اما مائورو ١٢ ساله، نه به اعتراضات جهانی به جنگ ویتنام اهمیت می‌دهد و نه قدرت گرفتن دیکتاتوری در آمریکای جنوبی برایش مهم است.

زندگی او با فوتبال گره خورده؛ بزرگ‌ترین رویای او دیدن قهرمانی فوتبال برزیل برای سومین بار است در جام جهانی ١٩٧٠مکزیک.

"سالی که پدر و مادرم به تعطیلات رفتند" داستان روزهایی است که "مائورو" مجبور شده تنها زندگی کند.

پدرومادر چپ‌اش برای ادامه مبارزه زیرزمینی، او را به پدربزگ‌اش در شهر سائو پائولو می‌سپارند؛ بی‌خبر از اینکه چند لحظه قبل از رسیدن آنها پدربزرگ سکته کرده و مرده.

The year my Parents went on vacation
پدر مائورو قول می‌دهد تا زمان بازی‌های جام جهانی برگردد و با هم بازی‌ها را نگاه کنند


" مائورو" ناگهان وارد یک ساختمان بزرگ پر از سرنشینان یهودی می‌شود که حتی برای ختنه نبودنش هم جلسه تشکیل می‌دهند.

او به اجبار به پیرمرد همسایه پدربزرگ سپرده می‌شود و مجبور است مراسم، سنت‌ها و زندگی کاملا یهودی او و بقیه ساکنان را بپذیرد.

"کائو همبرگر(کارلوس )"Cao Hamburger نویسنده و کارگردان این فیلم هست که به خاطر فیلمش چندین جایزه گرفته است.

دلیل موفقیت فیلم شاید این است که کارگردانش سال‌های زیاد برای بچه‌ها سریال تلویزیونی ساخته. داستان این فیلم هم تا حدی بر اساس تجربه شخصی و زندگی خود کارگردان است.

کارلوس همبرگر، با نشان دادن فضای سرد و یخی زندگی مردم که فقط فوتبال به آن رنگ و شادی می‌دهد،‌ دنیای کودکانی را نشان می‌دهد که قربانی این جنگ‌های سیاسی چپ و راست شده‌اند.

اسطوره آنها "پله" گلزن محبوب برزیلی‌هاست. تفریحشان نگاه کردن به بدن زن‌ها از سوراخ اتاقک پروو لباس. دلخوشی‌شان فوتبال میزی یا دستی و البته زندگی‌شان با سنت‌های دست‌وپاگیر مذهبی محاصره شده.

زندگی این پسر بچه که هیچ دسترسی به خانواده‌اش ندارد، برای خیلی از ما آشناست.

زندگی که حتی نوشیدن و رقصیدن و شادی کردن هم در گرو احکام دینی قرار می‌گیرد و بیشتر دین و مذهب و سنت است که کودکی‌اش را محدود می‌کند؛ نه سیاستی که پدرومادرش را فراری داده.

احمدرضا شب-نوشت هم در مورد این فیلم نوشته

Ano em Que Meus Pais Saíram de Férias

June 14, 2008

انیمیشن زنده است هنوز؟

خیلی وقت است که به این فکر می‌کنم دیگر عمر کارتون یا انیمیشن‌سازی سرآمده. مثلا یک کمپانی، بعد از "شگفت‌انگیزها" یا "ماشین‌ها" دیگر چه باید رو کند؟

آخر تکنیک و خلاقیت را در "رباط‌ ها" می‌بینیم و داستان‌سرایی را در "راتاتوی" و "عصر یخی" و ایده‌های جدید و باحال را در "کارخانه هیولاها".

Horton hears a who
هورتون، فیلی‌ست که از یک جامعه میکروسکوپی زنده روی یک گرده
در مقابل همسایگانش در جنگل که حرف او را باور نمی‌کنند، مراقبت می‌کند


برای همین نمی‌دانم مثلا "هورتون ... " با ایده نجات زندگی یک دنیای کوچک روی یک گرده، چه جایی بین بقیه شاهکارهای انیمیشن قبلی دارد.

اتفاقا برخلاف بقیه این کارتون‌ها پیام اخلاقی زیادی دارد که گاهی خیلی هم رو و مشخص هست؛

"a person is a person, no matter how small"

داستان این کارتون بر اساس کتاب معروف آمریکایی با همین نام هست که در سال 1954 منتشر شد و چند سال بعد سریال تلویزیونی از روی آن ساخته شد.

جیم کری به جای این فیل بزرگ و دلسوز صحبت می‌کند.

بایگانی June 2008

نوشته‌های June 2008

May 2008

July 2008

صفحه اول|بایگانی