کشتی آهنی
وجود ادیتور در هر کاری لازم هست؛ در کار ژورنالیستی، عکاسی، نویسندگی، آهنگسازی و حتی فیلمسازی.
مثلا اگر یک ادیتور یا ناظرحرفهای، مشاور هنری یا هر چیزی که بتوان در سینما اسمش را گذاشت، بر کار محمد رسولاف نظارت داشت، میتوانستم بگویم جزیره آهنی برای من یکی از بهترین فیلمهای ایرانیست.
اگر رسولاف با این ایده جذاب کشتی نفتکشی که وسط دریا مثل یک شهر یا کشور پر از آدم و زندگیست، کمی به سروگوش "جزیره آهنی" دست میکشید، یا کسی بود که گوشههای غیرحرفهای فیلم را صاف و صوف کند، خیلی به فیلمش علاقهمند میشدم.
وقتی مشغول کار هستی و درون کاری، خودت متوجه نمیشوی که چه ظرایفی میتواند کارت را آماتور کند؛ اسلوموشنهای بیربط و موسیقی زیادی رو و توضیح واضحات بعضی موارد که فیلم را شعاری میکند، چیزهایی هستند که کارگردان خودش به تنهایی متوجه نشده باید در آنها تجدیدنظر کند.
نوجوان عاشق در جزیره آهنی که برای ناخدا کارگری میکند
پسربچه یا " بچهماهی" که فیلم با رفتنش به دریا تمام میشود یا پیرمردی که مدام چشم به خورشید دارد یا شعارهای معلم در مورد جنگ و دشمن در کلاس درس ، در کنار صحنههایی مثل گچ ساختن با پوکه گلوله تفنگ برای کلاس درس یا شکنجه پسرک عاشق و پیدا شدن نفت در ته نفتکش، رنگی ندارند.
این نماها آنقدر محکم و پررنگ هستند که متوقع میشوی که اگر میتوانی اینقدر خلاصه و تصویری حرفت را بزنی پس حکمت آن همه صحنه کشدار و دیالوگهای شعاری چیست؟
به نظرم وجود یک نفر دوم یا سوم برای اصلاح ایدههای تصویری و کلامی یک فیلم برای همین مهم است. آن هم فیلمی که در ایران اجازه نمایش نداشته و فقط خارج از کشور نمایش داده شده.