یکبار
فکر میکنم فیلمسازان جوان و غیرحرفهای در برخورد با مخاطب معمولا دو دسته میشوند: یا مخاطب را در حدی میبینند که باید مدام در طول فیلم به جای نماد سیب ، انار، باران و کبوتر، تحلیل خودش را داشته باشد؛ یا اینکه مخاطبشان باید آنقدر مینیمالیست باشد که قدر دیالوگهای ناکامل را بداند و هر لحظه پیشبینی کند در صحنهای که تقریبا ناقص تمام شده، چه اتفاقی میافتد.
Once از دسته دوم این نوع فیلمهاست که یک گروه کوچک ایرلندی در دوبلین ساختهاند. اگر از قبل ندانید، شاید تا وسطهای فیلم هم متوجه نشوید ژانرش موزیکال هست!
اگر مثل من با سیک موزیکال مشکل داشته باشید، حتی تحمل یک صحنه از" سوونی تاد" حوصلهتان را سرمیبرد.
با اینکه وانس، فیلمیست که براساس ترانه و موسیقی بنا شده اما حتی یک بار هم در طول 85 دقیقه، به شما القا نمیکند که سبکش موزیکال است. شاید دلیلش این باشد که بخش زیادی از دیالوگها بین ترانهها و به شکل غیرمستقیم بیان میشود و اطلاعات اضافه با بیرحمی در طول فیلم حذف میشوند. همه اینها کمک میکند که حس کنیم مدام در حال تماشای موزیک ویدئو هستیم که گاهی تبدیل به فیلم میشود.
کارگردان و نویسنده وانس( جان کارنی) در نهایت سادگی همان اول نشان میدهد قصد حل کردن هیچ موضوع پیچیدهای را ندارد و قرار است در مورد شکل گرفتن یک عشق، داستانی را ببینید که کلماتش از دهان نابازیگران بیرون میآید؛ کسانی که معمولا در کوچه و خیابان از کنارشان رد میشویم؛
مردی که در مغازه تعمیر جاروبرقی پدرش کار میکند، شبها کنار خیابان گیتار میزند. یک شب دختر( اهل چک و مهاجر) مقابلش میایستد و کل ترانهای را که او میخواند و مینوازد با لذت گوش میکند و حسابی تشویقش میکند.
ماجرا از وقتی شروع میشود که دختر جاروبرقی خرابش را برای تعمیر به مغازه مرد میبرد. آنها میفهمند موسیقی جزء جدانشدنی زندگیشان است؛ دختر با پیانو زندگی میکند و پسر با گیتار. اما دختر که از راه تمیزکردن خانههای مردم و گلفروشی، روزگار میگذراند، پیانو را در مغازه تجهیزات موسیقی تمرین میکند.
از المانهای عشقی معمول هالیوودی، رابطه کلیشهای این نوع آدمها یا پایان مشخص در این فیلم خبری نیست. فضا آنقدر صمیمانه است که با وجود سوتیها در فیلمبرداری و نورپردازی و بازیگری ... حس میکنید با زندگی واقعی این آدمها روبهرو هستید. آشنایی این مرد و زن باعث شکلگیری یک گروه موسیقی میشود که اولین آلبوم موسیقی زندگیشان را با هم تهیه میکنند.
غیر از سادگی، راحتی و احترام به مخاطبی که دراین فیلم میبینید، اطلاعات پشت صحنهای فیلم هم به دوست داشتنش بیشتر کمک میکند؛ مثلا اینکه کارگردان این فیلم خودش عشق موسیقیست و "نوازنده باس". او با "گلن هنسارد" (مرد نقش اول) در گروه حرفهای The Frames کار میکرده. هنسارد رهبر این گروه راک در ایرلند هست که تا به حال شش آلبوم بیرون دادهاند.
نوازنده سابق این گروه یعنی جان کارنی، بعد از ساخت چندین کلیپ یا موزیکویدئو دست به فیلمسازی میزند که تجربه دومش "یکبار" شهرت جهانی پیدا میکند.
همه اینها شاید باعث شده در طول فیلم احساس نکنید کسی در حال بازیکردن است! انگار همه در جایگاه خودشان قرار گرفتهاند.
چیزی که بیش از حد در این فیلم دوست دارم شروع و پایانش است؛ فیلم با یک صحنه تکان دهنده شروع میشود و با اتفاقی بزرگ و زیبا تمام.
این آهنگ فیلم را که خیلی دوست دارم امیرمهدی حقیقت گذاشته.
آهنگ "اگر مرا میخواهی" را اگر امکانات دارید، اینجا بشنوید: