روزگاری بود که مردان فقط عاشق همجنس خود میشدند. روزگاری که نزدیکی با غلام سادهرو برای مرد مسافر بیزن جایز بود.زمانی که صورتپرستی مردان، توجیه عرفانی میشد.
زمانی که تاکید میشد: با فرزندان توانگران منشینید که صورتهایی مثل زنان دارند و از دختران بکر فریبندهترند.
زمانی که بعضی صوفیان اصلا به زنان میلی نداشتند و تن به ازدواج نمیدادند.
آن زمان معتقد به حلول خدا در غلامان زیبارو بودند.
آن زمان میگفتند از فتنه یک پسر بر یک عابد بیش از آن بیم میرود تا از فتنه هفتاد دختر بر او.
روزهایی که حادترین مساله تربیتی دوران سعدی و حافظ، موضوع همجنسگرایی بود.
آن زمان غزلها و بابهای بوستان با کلمات و مصرعهایی تزئین میشد که کمتر کسی درک میکرد منظور از معشوق، یک مذکر خوبروست.
میگویند اگر معشوق این شاعران مذکر نبود احتمالا نمیتوانستند در غزل عاشقانه به مدح بپردازند.
میگویندهمجنسگرایی با ورود ترکان(غزنویان و سلجوقیان) در ایران مرسوم شد و بعدها در دوره مغولان تشدید شد.این ترکان مهاجم زندگی نظامی داشتند و مثل صوفیان که شبوروز در خانقاه و مسجد با همجنسانشان در ارتباط بودند، حشرونشر متفاوتی نداشتند.
میگویند آن زمان مستی و از خودبیخودی هم راهی بود برای تجاوز به مردان جوان خوشرو. گاهی دین هم راه آنها را باز میگذاشت؛ صوفی عاشق به جوانک زیبا و بیریش و سیبیل میگوید: پسرجان ببین خدا چه نظر لطفی به تو دارد که نیاز و حاجت مرا به تو حواله کرده؟
میگویند همجنسگرایی در دوره پهلوی هم رایج بود اما در ادبیات این دوره منعکس نشده و به دلیل رشد فرهنگ و حضور زن در جامعه ازعادات و رسوم ناپدید شد تا نوع فرنگی آن که ازدواج دو مرد با هم است در اواخر دوره پهلوی دوم به ایران آمد.
اینها را آقای سیروس شمیسا میگوید در کتاب ممنوعشده "شاهدبازی در ادبیات فارسی". درباره همان کتابها و شعرهایی که از کودکی در مدرسه ودانشگاه به ما گفته میشد این خال رخ ترک و بخارایی خوشقامت "معشوقه" هستند.
شاید هم معلم و استادانمان تقصیری نداشتند یا مشکل از جو آموزش و این صحبتها نباشد، شاید تقصیر زبان فارسی باشد که ضمیر مذکر و مونث ندارد و قرنهاست فکر میکنیم " زن و شاه و خدا و دوست و معشوق و یار و معشوقه " یکیست در شعر و غزل عرفانی و زمینی.
Comments (7)
من واقعا از اینکه یک ایرانی هستم خجالت می کشم . به این خاطر که ملت ایران که من هم از اونها هستم ، جز فضولی و دخالت در حریم شخصی دیگران کاری بلد نیستند . اگر بخواهیم یک همجنسگرا رو صرفا به خاطر گرایش های خدادادی و پراپنسیتی و میل درونی او محکوم به زهد و پرهیز کنیم ، باید بدانیم که این امر دیگر در این روزگار عملی نیست . همجنسگرایان تا آنجایی که من دیدم اتفاقا آدم های آرام و دلرحمی هستند . آنها حق زندگی دارند و اصلا به کسی چه ربطی دارد که میل یک انسان به همجنس خود است یا جنس مخالف . درود بر تمام آزادگان و وارستگان . ما در مملکتی زندگی می کنیم که هنوز ادبای آن در پی اثبات عدم همجنسگرایی سعدی و حافظ هستند . شرم بر ما . اگر سعدی در گلستان از همجنسگرایی خود می گوید خب به این خاطر است که در لحظات نوشتن و غلبه ی احساسات دیگر توانایی کنترل خویشتن از او سلب می شده . تازه به من چه که او سکس با همجنس را دوست داشته یا نه . من یک همجنسگرا هستم که سالها با این واقعیت مبارزه می کردم . اما دیگر می خواهم این پدیده ی گادسنت رو بپذیرم و به دنبال موفقیت هام برم . اسلام و همه ی ادیان و همه ی مکاتب هم اگر خواهان کرامت واقعی انسان هستند _ نه آن کرامتی که عارفان آن را در سدره المنتهی می جویند _ بایستی راه حلی از نوع رئالیسم زمینی برا ی ما بیابند تا بتوانیم راحت و بی باک زندگی خود را ادامه بدهیم .
Posted by محمود | September 15, 2008 9:12 AM
Posted on September 15, 2008 09:12
سلام مرسی از مطلبت
اما فقفط وبلاگ نويسی كافی نيست بايد تمامی همجنسگرايان نياز خود را فرياد كنند ما آدميم و حق زندگی داريم نبايد ماها را شكنجه كنند
Posted by شاهين | January 29, 2008 12:47 PM
Posted on January 29, 2008 12:47
یک خاطره بامزه از یک یاز دانشجویان دانشگاه تهران که اخیرا شنیدم را می نویسم چون خالی از لطف نیست و به موضوع تو هم می خورد.
اخیرا وقتی ذکر خیر روحانیون محترم و تاثیر آننها در نزدگی روزمره ما ایرانی ها بود، یکی از دانشجوهای بذله گو و البته بسیار باهوش دانشگاه تهران تعریف کرد که روزی باید به شهری می رفته. وقتی به آن می رسد، شب شده بود و چون او هم پول چندانی در بساط نداشت، به مسجد که هنوز درش باز بود می رود. بعد از مدتی سروکله آقای آخوند مسجد پیدا می شود که پسرم می دانی که خوابیدن در مسجد مکروه است توهم مومن خدایی، بیا و شب در خانه ما سر کن. انی پسر 22-23 ساله هم که در کوی دانشگاه به بذله گویی و شیطنت معروف است ادامه می دهد که همسر آقای آخوند با چادر و چاقچور از ما پذیرایی شایانی کرد وب عد رفت خوابید و نیمه های شب بود. این پسر دانشجو نیمه شب از صدایی بیدار می شود و می بیند که آقای آخوند بدون کمترین تن پوشی با یک من ریش و پشم جلویش ایستاده و به او التماس می کند که بیا و ...
و بعله... این پسر شاگرد اول دانشگاه تهران هم برایش... می کند و بعد هم با تمام جزییات برای هم خوابگاهی هایش تعریف می کند و از رفتارهای آخوند بد منظر تعریف می کند.
نمونه های از این زیاد است. این را فقط برای خاطر جمعی آن دسته از دوستانی زدم که فکر می کنند، حضرات مومنان از این کثافتکاری ها مستثنی هستند و فقط پادشاهان تاریخی بوده اند که بله...
Posted by ش.ش | November 12, 2007 12:29 AM
Posted on November 12, 2007 00:29
لا اقل اینکه شما یکی ( که از قضا چلچراغی هم هستید ) نمی گویید " همجنسباز " جای امیدواریست . من همنجنسگرا نیستم اما همجنسگرایان را که دوست دارم :D جماعت مظلوم و درک نشده ای همستند
من چند دوست فوق العاده از این جماعت داشتم که گاه ضریب هوشی و طبع هنری آنها عجیب بالا بود
Posted by کامیار | November 8, 2007 10:41 PM
Posted on November 8, 2007 22:41
سلام
ماجرای حباً لمعاویه یا بغضاً لعلی را شنیده اید؟
:D
Posted by محمد علی | November 2, 2007 11:45 AM
Posted on November 2, 2007 11:45
من تازه بعد از 22 سال اين تابستون فهميدم كه شاهان تاريخ ما چه گه هايي بودن و چه گه هاي گنده تري هم خوردن وحشتناكه . اين همه تاريخ دروغ به خورد ماها دادن و حقيقت رو راجع به تاريخ نگغتن كمتر از دروغ نيست. بدبختانه.
يادمه كه تو كتابهاي تاريخ مدرسه اي مون هنوز هم مسبب اصلي ملي شدن نفت رو كاشاني مي دونن با همكاري مصدق. جل الخالق
Posted by خزر | October 22, 2007 4:47 PM
Posted on October 22, 2007 16:47
جمله آخرت عجب جمله درستیست. چقدر خوب دیدی! ممنون.
Posted by alibi | October 20, 2007 5:29 PM
Posted on October 20, 2007 17:29