« ژولیت بینوش در روسری ایرانی | Main | مد ريتم جديد »

الو ... ژوليت بينوش هستم...

گفت:سلام... ژوليت بينوش هستم. حالتون چطوره؟ و خنديد... از طريق يک دوست موفق شده بوديم پيدايش کنيم. همه درخانه کيارستمی دور هم بودند. دوست هم موبايلش را داد دست بينوش و صدای او از آن سوی خط آمد. من فقط برای کمک به بچه هايي که می خواستند با او وقت مصاحبه بگيرند ، توانستم در حد سه دقيقه با او صحبت کنم. همين سه دقيقه هم به صحبت های او در مورد ايران و عشقی که به اصفهان پيدا کرده بود اختصاص يافت. اماخيلی زود معذرت خواهی کرد و گفت همه منتظرش هستند و بايد برود. بعد کيارستمی گوشی را گرفت و دوباره عذرخواهی کرد که وسط صحبت بايد قطع کنند. اما همان چند دقيقه ...شنيدن صدای بينوش آبی و شکلات همه را تکان داد. هر چند گيسو و اميلی بيش از من هيجان زده شده بودند اما خودم چند ساعت بعد فهميدم که چه اتفاقی افتاده! لينک اين گپ کوتاه با او را در روزنامه سرمايه پيدا نکردم...