« vogue | Main | Mi Piacerebbe »

دلمان برای بدنمان تنگ می شود؟

يک خانم مکزيکی که مدتی است در حال يادگرفتن زبان فارسی است و مثل خيلی از توريست ها عاشق ايران، می گفت: بار اول که به ايران آمدم ، بعد از سه يا چهار روز مدام احساس خستگی فيزيکی می کردم. بدنم کش می آمد و دلم می خواست با حرکات کششی سنگين مثل گربه به اعضای بدنم حرکت دهم. بار دوم که آمدم ايران، اين موضوع را کاملا فراموش کرده بودم.اما چند روزی نگذشته بود که دوباره اين حس به سراغم آمد. کمی که فکر کردم ديدم که اين حس را با وجود اين همه سفر ، فقط در ايران تجربه کرده ام. بعد که کمی فکر کردم متوجه شدم که ای وای...چقدر دلم برای بدنم تنگ شده! و ... ناگهان فهميدم که روزهايي که در ايران هستم اصلا بدنم را نمی بينم. اين کاملا شخصی است. ارتباط آدم ها با بدنشان به خودشان برمی گردد .برای منی که مدام در حال دوچرخه سواری ام..لباس کم می پوشم و خودم را زياد در آينه نگاه می کنم اين حس طبيعی است... به همين دليل تصور می کنم شايد زن های ايران ، بخش زيادی از خمودگی و بی انرژی شان را مديون اين همه لباس و قانون پوشش هستند.شايدآنها هيچوقت متوجه نمی شوند که دلشان برای بدنشان تنگ شده! شايد مدام به دنبال دليل می گردند که چرا سرحال و شاداب نيستند و به جای اين احساس به آرايش اينقدر اهميـت می دهند!

فهرست

نوشته قبلی vogue

نوشته بعدی Mi Piacerebbe

صفحه اول | بایگانی