« چی بنویسم آخه؟ | Main | سرزمين لعنتی من با بی خيالی ها »

سالگادويي که آدم را تعطيل می کند !

اين آقای سالگادو می گفت ،فقط يک لنز تله در زندگی اش داشته که بيش از چند مرتبه خيلی انگشت شمار از آن استفاده نکرده. او می گفت : وقتی از تله استفاده می کند از خودش بدش می آيد چون حس می کند اصلا با انسانی که نفس می کشد و توی عکسش ثبت می شود، نزديک نيست و ارتباطی ندارد. سالگادو می گفت: بايد آنقدر بروی نزديک که سوژه احساس کند توی شکمش رفته ای ! آنقدر که همه انسانيت ،احساسات و حضور يک کارگر زحمتکش را با سلول هايت لمس کنی ... همين آقای سالگادو باز هم می گفت ،اول با کارگران زندگی می کرده و همراهشان نيشکر می بريده و ريل آهن را با چکش می کوبيده و بعد دوربين را برمی داشته. اين آقای سالگادو، با همه غريبی و نجابت و جسارتش در نهايت از کارگر و کشاورز کاکائو در برزيل پرسيد که چند تا شکلات در زندگی اش خورده و کارگر سياه پوست با آن بازوهای قوی و در محاصره 3 بچه قد و نيم قدش گفت: دريغ از يک شکلات ... او می گفت حتی دستمزدش به خريد يک شکلات هم نمی رسد.. اين آقای سالگادو با همه دنيای سياه و سفيد و آن کنتراست های قوی ..با حضور همسر به شدت فهميده اش برای برگزاری نمايشگاه هايش و با وجود اين که می توانست در شاخه مد و ورزش پولدار شود، زندگی با کارگران را در سخت ترين شکل ممکن انتخاب می کرد... اين آقا مي گفت كه هيچوقت به سوژه هايش نگفته چطور بايستند يا بخندند چون در اين صورت اين عكاس است كه در عكس به چشم مي آيد نه سوژه... سباستيانو سالگادو بد موجودی بود..بد ... اين را از فيلمش هم می شد فهميد ..همانطور که از عکس هايش برداشت می شود ... شايد عصر دوشنبه خانه هنرمندان با اين فيلم رنگ ديگری گرفت... با اين ديد و با اين آدم ..با اين عکاس... ما چه می کنيم اين وسط؟