قبل از اينکه شروع به شمارش روز ها کنم،رسيد.
سال ها پيش وقتی جهانگرد و گروهش دم از دولت الکترونيکی می زدند نمی توانستم خودم را کنترل کنم تا اين فکر به سرم نيايد که چه خواب های خوشی! حتی فکرش را نمی کردم در عرض چند روز بتوان يک گواهينامه را تمديدکرد يا پاسپورت را دم در خانه بدون کاغذ بازی و رد مدارک ،تحويل گرفت! رفتم يکی از همين مراکز پليس 10+1.با همه مدارکی که روی پوشه سبز نوشته شده بود .دلم نمی خواست پاسپورت قبلی را از دست بدهم و واقعا ترجيح می دادم همان جلد قهوه ای زشت را دوباره تمديد کنم. کمتر از يک ساعت همه چيز تمام شد و خانم سروان يا سرگرد به حرفم خنديد که روز به روز سليقه آقايان آن بالا زشت تر ها را می پسندد.به او گفتم مثلا با اسکن شدن عکس زير اين همه نوشته و مشخصات و با فرمت جوات اين پاسپورت های جديد ،چقدر حال می کنند که حاضر نمی شوند قبلی ها را تمديد کنند؟
خنديد و آرام گفت: موافقم ولی چاره ای نيست..سليقه ای است ديگر! برای اولين بار احساس کردم که اين سروان و سرگرد ها هم خنده بلدند .بی جنبگی کردم و هر چه دلم می خواست می گفتم و او می خنديد! آخرش هم گفت اگر تا 15 روز ديگر پاسپورتت نرسيد زنگ بزن يا يه سری بيا همين جا تا درستش کنم.
و در کمال تعجب روز پنجم عصر، آقايي تماس گرفت که خانم عصاران لطفا منزل باشند تا يک ساعت ديگر پستچی پاسپورتشان را می آورد... همين هم شد... اولين کاری که کردم دعا به جان جهانگرد بود و فرار از ريشخند های بی انصافانه خودم. پاسپورت به سرعت به دستم رسيد وخدا را شکر بر خلاف ساناز ، جنسيتم "زن" ذکر شده و نيازی هم به کارت پايان خدمتم نبود! هر چند هنوز معتقدم اين سری جديد از جلد قهوه ای ها زشت تر از سابق هستند ولی کار دولت الکترونيکی حرف ندارد.