« اين همه اتفاق ناخوش ... | Main | دولت الکترونيکی دولت خاتمی ! »

مجلس شبيه؛در ذکر مصائب استاد نويد ماکان و همسرش مهندس رخشيد فرزين

استاد اخراجی..نويد ماکان عزيز ...

Photo by: Hossein Salmanzadeh

 ديشب کابوس تو را من هم ديدم.سه پالتوپوش اما نبودند؛ آنها صدها و هزار ها آدم سياه پوش بودند با قيافه های سرد و توهم آلود... آدم ها ما را مثل جوجه های بی سرپناه محاصره کرده بودند.تهديد می شديم..تهديد که اگر فکر کنيم بلاهايي را به سرمان می آورند که اشک صدها رخشيد فرزين هم برايمان کم باشد. تا صبح بيدار ماندم.شايد برای مجلس شبيه تو و فرزين... خواب آسايش می ديدم. خواب بيضايي را ...خواب می ديدم که داستان خودش را در بيست پرده بی فاصله روی صحنه تاتر آورده .خواب ديدم مژده شمسايي نقش خودش را بازی می کند؛ نقش زنی که شوهرش را به زور ساکت می کنند و دست هايش را می بندند تا روزی شاهد "دسته گلی برای هميشه"نباشد. زنی که لاشخور های زيادی مثل روانشناس و سرکلانتر منتظرند تا طعمه شان شود . بعد که بيدار شدم ديدم ای بابا...فقط نويد و رخشيد،مژده و بهرام نيستند ..اينجا زيادند کسانی که به قول ستوان برآبادی می ترسند مرده شان هم فکر کند ! اينجا آدم هايي که در خانه هايي متوسط دارايي شان کتاب و دفتر شعر و رموز اسطوره هاست ولی مهر سکوت را بر قفل درهاشان زده اند.. بيدار ماندم تا صبح... شايد اگر به خاطر بچه هايي که ديشب هر کدام بعداز ديدن تاتر بيضايي می خواستند تنها باشند و تکليف شان را با بغض شان روشن کنند، خودم را کنترل نمی کردم حالا حال و روزی بهتر داشتم.

نه آرمن جان..من مثل تو اعتقاد ندارم که وضع بهتر خواهد شد...همه چيز همين است..همه بايد سکوت باشيم وسمبل سکوت... گنجی را که می بينی؟