كمي به گيجي مسلط شده ام.دوستان كمك كردند. حداقل در يك روزبراي 3 بار ، تا آخرين حد تصادف به شكل كامل نمي روم!
كريم امامي را با ناباوري باور كردم ؛يك غروب برفي...به مغازه اش در پس كوچه هاي تجريش خزيديم تا كمي آسمان آرام گيرد... چاي گرم و حضور گرم تر گلي را فراموش نخواهم كرد... يادت هست؟
براي گنجي به اعتراض جمع شدند...مخابرات عصر ديروز را رسما براي خودش و سيستم هاي تلفني تعطيل كرد...خوئيني ها كتك خورده و در بيمارستان بستري است.
نوشي داغان است. او فقط يك نمونه از آدم ها و زناني است كه دردشان را داد مي زنند.بچه ها دست به كار شدند تا گزارشي از اين قضيه بروند. وكيل هم برايش پيدا كردند.اگر اراده كند همه حاضرند برايش دست به تحصن و اعتراض بزنند. درد من چيز ديگري است اما نوشي خانم...درد من زناني است كه مثل تو اينقدر محبوب و آشنا نيستند و كسي حاضر نيست براي آنها جلوي دادگستري يا دادگاه خانواده ساعت ها بنشيند و شعار دهد... كساني كه حتي از حق شان هم بي خبرند...
دكتر كلروديازپوكسايد 5 ميل تجويز مي كند و سرباز مي زنم. خواب..خواب...مدت هاست به آن احتياج دارم...
آدم ها...حالم را به هم مي زنند... فردا به ديدن كار بيضايي مي روم...مي دانم كه بهتر خواهم شد.حداقل بغضم مي تركد و ...