جايزه جهانی هنر و نيايش بهانه ای شد
تا با چند انسان آشنا شوم. می گويم انسان چون معتقدم قبل از اينکه عکاس يا هنرمند
باشند ،انسانند !
آلفرد ، ميشکت کريفا و کريس تعدادی از آنها هستند.
کريس مالوشنسکی يکی از کسانی است که در موردش زياد
نوشته شد و دوستان تا به حال در مورد ديد و نگاه و عکس هايش گفته اند.
دوشنبه هفته پيش او را ديدم که بين
طبقات و اتاق های فرهنگسرای نياوران گيج می زد . من و بقيه بازديد کنندگان نمی دانستيم کدام يک از عکاسانی است که
عکسشان روی سينه ديوار خورده . صمديان ما را به هم معرفی کرد . گفت : اين جوان خوش
تيپ که می بينی ، همانی است که توی کف عکس هايش بودی ! همان قاسم است که از مراسم مذهبی يهوديان در يک شهر دورافتاده عکاسی کرده
بود . "
در لحظه تصميم گرفتم که قاسم !!( کريس برای صمديان همان قاسم است !) را دريابم ( چون تا قبل از ديدنش واقعا دلم می خواست با صاحب آن عکس های قوی از نزديک صحبت کنم ).
همان جا گفتم که می خواهم مصاحبه کنم . او هم در لحظه ،
برنامه رفتن به کنسرتش را کنسل کرد و گفت و گوی ما ساعت 7 شب شروع شد و تا
9:30 همچنان ادامه داشت. حضور منصور هم باعث شد که وارد بحث های
تکنيکی و کيفی عکس شويم.
او می گفت که قبل از عکاسی از سوژه های خاص ، اصلا دست به دوربين نمی برد. می گفت : برای عکاسی از چهره های مشهور سوئد ، مدتی با آنها مراوده داشتم. کمی از دور و کمی هم نزديک . سعی می کردم ( می کنم) اول روحيات آدم ها را بشناسم. آنکه وسواسی است و روی سرووضعش حساس هست ، بايد درست حسش منتقل شود و در برابر يک هنرپيشه که دوربين برايش معمولی شده، قرار گيرد.
عکس هايش را نشان داد. در همه آنها
کاملا محسوس بود که با سوژه ارتباط روحی برقرار کرده. احترام به سوژه و گيردادن به
نقطه حساس هر کدام از آنها در عکس ها فرياد می زد. او کنار يکی از ثروتمندترين
مديران زن سوئد ساعت ها قدم زده بود ، تا بتواند او را در يک حس واقعی اسير کند و
عکس بگيرد. برای عکاسی از يک زن نويسنده معروف که از مطبوعات و عکاس ها فراری بود،
7 ساعت رانندگی کرده بود تا او را در ييلاق و در اوج تنهايي ثبت کند.
می گفت : زمانی که در روزنامه عکاس
بوده، با همه محدوديـها و مشکلات برای عکاسی از آدم های کسل کننده، اتاق های بی روح
کنفرانس و مصاحبه های مطبوعاتی دست و پنجه ترم کرده ولی به اين نتيجه رسيده که اگر
عکاس کمی دقت کند و انتظار بکشد، حتما سوژه خودش را نشان می دهد واو می تواند از
زاويه و شرايطی عکس بگيرد که بقيه موفق نشده اند
.
او آدم باحوصله و حساسی است . حساس نه
از آن جهت که ما می گوييم هنرمندانمان در آن غوطه می خورند! برای همه وقت می گذارد،
حتی اگر برای اولين بار چند تا عکس گرفته باشيد ساعت ها در مورد تکنيک ، روانشناسی
و نگاه منطقی و حسی که می توانيد در آن عکس آماتور به سوژه داشته باشيد ، با شما
صحبت می کند.
آقا قاسم ، در کارگاه آموزشی خودش که
سه روز بعداز مصاحبه ما برگزار شد، خيلی از اين حرف ها را تکرار کرد. نمی دانم چقدر
برای کسانی که آنجا درگير کادربندی ، تکنيک و نوع عکاسی کريس بودند، ديدگاه انسانی
او به سوژه هم جالب بود. ساعاتی که او در مورد چهار پروژه عکاسی اش حرف زد در کنار
صمديان ، يک کلاس درس اساسی بود.
روز مصاحبه من با کريس ، روز تولدش هم
بود و روز کارگاه آموزشی کريس ، تولد صمديان !
کريس وقتی اين موضوع را فهميد سريع کتاب عکس هايش از خواهران مقدس را در
آورد وروی آن نوشت :" برای مترجم و راهنمای ايرانی ام که در اين سفر خيلی چيزها از
او ياد گرفتم ... "
بايد اعتراف کنم که من هم با وجود
کريس و دوستانش خيلی چيزها يادم
افتاد ! گاهی يادمان می رود خودمان
باشيم...يادمان می رود گوش بدهيم و اينقدر حرف نزنيم ! فراموش می کنيم که ما هم می توانيم اشتباه
کنيم .اينکه هميشه بايد ياد بگيريم و
کارمان را با عشق ادامه دهيم ، نه در حد يک وظيفه !
..........
That was a great experience to meet
Chris . He is so genius and
psychologist at photography. I had an interview with him during he was here. He
said that , taught never touch camera before knowing his subjects .
He is
one of a best photographers in Sweden and really like Iran and our culture.
I really love his works and at first like his attitude about his job !
He Began his professional career as a photojournalist in 1995 and has since
worked for most of the major swedish newspapers including staff positions at
Dagens Nyheter, Svenska Dagbladet and Göteborgs-Posten.
Has been awarded
numerous prizes in photography including first places in the Swedish Picture of
The Year Award in 1999, 2001 and 2003.
His first major exhibition "The
Brigittine Sisters" was shown in Sweden
2003.