مراسم افتتاحيه هميشه بيش از روزهای ديگر نمايشگاه به آدم می چسبد با اين حال ترجيح من در اکثر مواقع روزهای معمولی نمايشگاه است.
همانقدر که حضور دوستان به شادی و بهتر ديدن کمک می کند، گاهی بهتر است در آرامش و بدون حضورشان يک نمايشگاه عکس را از نظر گذراند.
به خاطر برف دو ساعت تمام در ترافيک ماندم تا به فرهنگسرای نياوران رسيدم و به محض اينکه رسيدم صدای دست زدن برای اتمام مراسم را شنيدم . چيزی نگذشت که همه نسکافه و دانمارکی به دست کنار عکس هايشان ايستادند !
فقط عکس ديدم. تصاويری از ايمان و اعتقاد از همه دنيا جمع شده و در طبقات مختلف فرهنگسرا جلوی چشمان ماست. خيلی از عکس ها را در دفتر تصويرسال ديده بودم ،چون همه کارهای اجرايي آنجا انجام می شد ولی ديدن اين همه عکس خوب آن هم لمينيت شده ودر قطع بزرگ حال ديگری دارد.
عکس هايي بود که بيش از همه بيننده را ميخکوب می کرد ( که بعدا در موردشان می نويسم) ، عکس هايي هم بود که نمی توانستم بپذيرم در بخش مسابقه شرکت داده شده و باز عکس هايي را در بخش جنبی پيدا کردم که نفهميدم چرا به بخش اصلی راه نيافته اند؟
امشب کلی عکس خوب ديدم وسردرد عجيبی که از صبح توی مغزم پيچ می خورد،با اين همه زيبايي فراری شد .
برای نوشتن و بررسی درست نمايشگاه بزرگی مثل" هنر و نيايش " بايد باز هم بروم. اينبار بدون حضور آدم هايي که از شوق ديدنشان ، نتوانم عکس ببينم!