« خواب آبی | Main | تايم اين هفته »

از يك آرزو ...

- وقتى زلزله بم اتفاق افتاد در همان لحظه نيت كردم تا روزى و فرصتى فراهم شود كه بتوانم با بچه هاى بحران زده تجربه ديگرى را در عرصه موسيقى صورت دهم.

- آنها ساز نداشتند، امكانات ما نيز براى خريد ساز بسيار اندك بود و ما براى پركردن اين خلأ به خصوص در سازهاى كوبه اى چندين گلدان و چند متر پوست از تهران برديم تا ساز هاى كوبه اى هم ساخته و در اختيار گروه قرارگيرد. صرفه جويى ما سبب شد تا با هزار تومان يك ساز كوبه اى ساخته شود.

- وقتى موسيقى را برايشان پخش مى كرديم، براى آنها همانند هديه اى غافلگيركننده بود، چرا كه موسيقى سه بعدى است و از عروسك و حتى نقاشى زودتر و عميق تر تاثير مى كند.

سودابه سالم را همان روز پياده روی در پارک جمشيديه ، معرفی کردی. يادت هست ساناز ؟ و من مثل بز ماندم که يک زن با تحصيلات موسيقی درمانی و دست خالی بلند شده و می خواهد به بچه های بم به شکل جديدی کمک کند !

بعد فهميدم که بنياد دانش و هنر هم ياری اش کرده تا کنسرت را در تهران برگزار کنند و حالا می بينم که" فعاليت گروه موسيقى كودكان بم كه به سرپرستى سودابه سالم، موسيقى پژوه عرصه كودكان و نوجوانان، از اوايل سال جارى كار خود را آغاز كرده بود، به دليل نبود امكانات و پشتيبانى هاى لازم متوقف شده است. "

می بينی ؟ هنوز هم می گويي از تو حرکت ؟ هنوز هم معتقدی که با آرزو و همت می توان رسيد؟

فهرست

نوشته قبلی خواب آبی

نوشته بعدی تايم اين هفته

صفحه اول | بایگانی