دو سال پيش بود به گمانم. تازه " بريده های نور" را خوانده بودم و تحت تاثير فضای داستان به دنبال آثار بيشتری از نويسنده می گشتم. گشتم و گشتم تا داستان " خاکستری " را هم پيدا کردم. ايميلش را هم به دست آوردم.
برايش نوشتم که نثر غريب و ساده اش را دوست دارم و دلم می خواهد اول از همه بيشتر از او بخوانم و بيشتر بشناسم و بعد اگر اجازه داد گفت و گوی اينترنتی يا تلفنی با هم داشته باشيم.
مهرنوش مزارعی مثل همان اول شخص داستان هايش، زن بی نظيری است. جوابم را داد که با بخش اول نظراتم بسيار موافق است و چون کتاب هايش در آمريکا چاپ شده بود ، برايم همه داستانهايش را فرستاد تا بخوانم و بشناسمش.
تا جايي که يادم می آيد تلفن يکی از دوستانش را در ايران داد تا اطلاعات بيشتر را از او بگيرم و بعد هم خواست تا اگر می توانم من هم در بعضی زمينه ها کمکش کنم!
خواندم و باز هم خوشم آمد. سوالات را که آماده کردم ، روزنامه را تعطيل کردند و من هم از خير مصاحبه گذشتم. با اين همه مزارعی هميشه در ذهنم بود و ايميل هايش هم حفظ شد.
مجموعه داستان هايش که با نام غريبه ای در اتاق من ( ... در اتاق خواب من )که در ايران چاپ شد ، توجه عده زيادی را به خود جلب کرد.
و چندی پيش سپيده زرين پناه کار نيمه تمام مرا انجام داد ... هر چند که بخش زيادی از سوالات من پرسيده نشده و ...