فقط عکسم را می گيرم
اريک گريگوريان
را با عکس معروفش در زلزله قزوين می شناسيم. پيش از اين که
زلزله برای بسياری از عکاسان کشورمان مقامی بياورد !، اريک با يک عکس در دنيا نام
ايران را مطرح کرد.
سال گذشته برای اولين بار با او مصاحبه کردم. امسال به دليل موضوع عکاسی جنگ
در بدترين شرايط کاری اش فشار آوردم تا جواب سوالاتم را بدهد. آنقدر گرفتار بود و
دردسر داشت که دوستم مهرک مجبور شد به خاطر من ، از يک ايالت ديگر با موبايل اريک
تماس بگيرد و عجله و دليل فشار من را
به او گوشزد کند. بنابراين دست به کار شد و روزی يک سوالم ! را جواب داد!
گرگوريان مرد مهربان و پرکاری است که نه! گفتن بلد نيست به همين دليل در اين روزهای پر تب و تاب انتخابات آمريکا که يکی از وزنه های عکاسی آنجا محسوب می شود ، جواب های مرا داد.
اين عکاس ارمنی اِيرانی الاصل ، با اين عکس موفق شد مقام اول را در زمينه عکاسی خبری در World Press Photo 2002 از آن خود کند . عکسی که نشان دهنده رنج پسربچه ای است در هنگام به خاک سپردن پدرش که همه عشق و تنهايي اش در شلوار پدری خلاصه می شود که در آغوش می فشارد و می گريد. .
اريک مقيم آمريکاست در لس آنجلس زندگی می کند و برای چندين مجله ، روزنامه و نشريه معروف آمريکايي عکاسی می کند. او بعد از سه سال کار با لس آنجلس ديلی نيوز تصميم گرفت تا به شکل عکاس خبری آزاد فعاليت کند . راحت نمی توان او را پيدا کرد چون مدام در سفر است و يا در حال عکاسی و کار برای پروژه های جديد. فارسی نمی داند و ترجيح می دهد انگليسی با او حرف بزنيم . او از اولين عکاسانی بود که بعد از جنگ آمريکا و عراق ، راهی عراق شد و عکس های ماندگاری از جنگ به جا گذاشت.
متاسفانه همچنان همراه با نام اريک عکس زلزله قزوين هم می آيد يا چاپ می شود. فکر می کنم خيلی از عکس های عميق او با نگاه عجيب عکاس در کشور ما ناديده گرفته شده. سری به سايتش بزنيد تا بعضی را دريابيد. عکس های جنگ عراق که اريک گرفته ، دارای کپی رايت بود و من هم نمی توانستم مجوز چاپ آنها را در يک نشريه ايرانی بگيرم. بنابراين به همين چند تصوير از زيباترين عکس های او( از ديد خودم) مهمانتان می کنم.
درک
نگاه يک عکاس به جنگ و پيامدهای بعد از آن ، جالب است . او معتقد است
که عکاسی و فتوژورناليسم به عنوان يک هنر می تواند بر سياست و مسايل اجتماعی تاثير
عميقی بگذارد : جنگ
ويتنام ، يکی از اين نمونه ها بود. جنگ در ظاهر
تمام شده بود و اين اتمام مديون تاثير افکار عمومی و واکنش مردم نسبت به جنگ
بود ، واکنش مردم هم به عکس هايي
برمی گشت که از جنگ ديده بودند و
توسط ادی آدامز و نيک يو تی گرفته شده بود. اين عکس ها
واقعا توانست آگاهی مردم را نسبت به جنگ افزايش دهد . من عکاسی را
به همين دليْل انتخاب کردم ؛ به دليْل پتانسيل شديدی که در اين هنر نهفته است و
تاثير اسرارآميزی که می تواند در
دنيا داشته باشد. اين تاثير
، شايد آنقدر ها بزرگ و عظيم نباشد
ولی به هر شکلی که باشد ، موثر است. به هر حال
آنقدر چيزهای نامساعد و غيرمنصفانه و اشتباه وجود دارد که من به عنوان يک عکاس اميد
بسته ام تا با عکاسی از آنها توجه
آدم ها را به اين موارد فراموش شده
معطوف کنم.
او می گويد
: ولی
اگر منصفانه بخواهم در اين مورد بگويم ، بايد به اين هم اشاره کنم که خيلی وقت ها
عکس های من هم نتوانسته اند کاری برای کسی يا واقعه ای انجام
دهند. به همين دليل
تلاش می کنم سوژه هايي را انتخاب کنم که بتوانم تاثيری را بر آدم ها
بگذارم. به ايران آمدم
و عکاسی کردم تا بتوانم ديدگاه غرب را نسبت به اين کشور کمی تغيير دهم. به عراق رفتم
تا بتوانم با چند تصوير به آمريکايي ها نشان دهم زندگی در عراق چقدر مشکل است و
مردم چقدر صدمه ديده اند و اينکه اين کشور اصلا به دليل رفتن صدام به موقعيت خوبی
نرسيده و هنوز مشکلات زيادی برای مردم وجود دارد. مردم عراق به
چيزی بيش از آزادی که رفتن صدام برای آنها ايجاد کرده ، احتياج دارند .
اريک در مورد
رفتنش به عراق و تجربه عکاسی جنگ می گويد : عوامل متعددی
برای رفتن من به عراق وجود داشت.اولين دليلش
هم اين بود که خودم ببينم ، جنگ عراق چطور توسط رسانه های غربی پوشش داده می
شود. ديد اين رسانه
ها نسبت به جنگ کاملا يکطرفانه بود و احساس کردم که وظيفه من است که بروم
. يکی ديگر از
دلايلش هم اين بود که عکاسی از اين دست بسيار جالب و خاص است و می خواستم تجربه اش
کنم.
او در مورد
جست و جوهايش برای عکاسی در عراق می گويد : به دنبال اين
بودم که ببينم مردم عراق چطور زندگی می کنند ، خرابی و انهدام بغداد را ببينم و
واکنش و زندگی سربازان آمريکايي دراين کشور را از نزديک حس کنم. به دنبال هر
چيزی بودم که بتواند موقعيت عراق را توصيف کند.
"با
همه اين ديده ها چه چيزی تو را بيش از همه تحت تاثير قرار داد ؟ " ، اريک در پاسخ به اين سوال می گويد : خب
! مطمئن نيستم
که چه چيزی بيشترين تاثير را روی من
گذاشت ولی بگذار يک چيز را بگويم ...مردم عراق آدم
های به شدت صبوری هستند. اگر اين اتفاق
در آمريکا می افتاد يا مثلا در لس آنجلس ، همه شهرها يا کشور فرو می ريخت و از بين
می رفت . با اين حال
عراقی ها با نداشتن برق ، آب ، امنيت و پول همچنان صبور به زندگی خود ادامه می
دهند.
بسيار مهم است
که در شرايط جنگ و زمانی که همه چيز به هم ريخته و نارآرامی حکمفرما است ، عکاس
بداند که چه می کند و تصويری که خلق می کند ، بهترين است يا نه . اريک در اين
باره می گويد : من فقط عکس می
گيرم.فکر نمی کنم
. کمپوزسيون و ترکيب بندی خودش اتفاق می کفتد . بستگی به صحنه
و ماوقع دارد و همه چيز در لحظه اتفاق می افتد. هيچوقت در اين
لحظات به اين فکر نمی کنم که آيا اين زاويه درست است يآ بايد کار خاصی انجام
دهم ... فقط
عکسم را می گيرم.
از او در مورد
عکاسان معروف جنگ و کسانی که زندگی شان را در اين راه گذاشته اند می پرسم
: نچوی و کارهايي که انجام می دهد ، حيرت آور و
شگفت انگيز است. فداکاری او در
اين راه چيزی است که همه عکاسان جنگ به آن اعتراف می کنند. او با نگاه
شگفت انگيزی که به مسايل مربوط به جنگ دارد و توانايي اش برای به خطر انداختن خودش
در هر شکلی ، قابل تقدير است. اين از خودگذشتگی ، بعضی وقت ها سخت ترين قسمت مربوط به
عکاسی است .
احساس يک عکاس جنگ زمانی که بين دو حس انجام وظيفه انسانی و انجام وظيفه شغلی خود يعنی عکاسی قرار می گيرد ، چيست ؟ اين حس بايد برای اکثر عکاسان جنگ ملموس باشد. اريک جواب می دهد : برای من مهم ترين چيز ايجاد تغيير است. عکاسی را انتخاب کرده ام چون تصور می کنم تصوير می تواند به خيلی از وقايع کمک کند. موقعی که اين حرفه را شروع کردم ، خيلی بيشتر نسبت به اين تفکر خوشبين بودم. هر چند که الان ديگر آنقدر ها خوشبين نيستم و به اين واقعيت رسيده ام که عکاسی فقط تاثير کوچکی روی جامعه می تواند داشته باشد. حالا اينکه چطور می توان به مردم در چنين وضعيتی کمک کرد .... نمی دانم ...ولی مثلا ...در زلزله قزوين ، اولين شب بعد از اين واقعه من از ديدن آن همه صحنه های غريب شديدا تحت تاثير قرار گرفته بودم. خيلی از کسانی که زنده مانده بودند و تعداد زيادی از خانواده خود را از دست داده بودند ، همه جا به چشم می خودند.من مجبور بودم ، بنشينم و به اين فکر کنم که چه کارمفيدی می توانم در آنجا انجام دهم در نهايت به اين نتيجه رسيدم که بهترين کاری که به عنوان يک عکاس می توانم انجام دهم اين است که در نقش خودم باشم. با اين کار هم می توانم به مردم کمک کنم و هم بهترين کار را انجام دهم. هر دو اين عوامل دست در دست هم دارند و زمانی که يک عکاس در چنين موقعيتی قرار می گيرد ، خودش بايد به نتيجه عقلانی و حسی در اين مورد برسد که چه کمکی از دستش بر می آيد.
اين
مقاله بايد به روزنامه شرق لينک می شد که از يک هفته پيش تا امروز سايت اين روزنامه
به روز نشده است.
...
Eric Grigorian is an Armenian photographer living in Los Angeles. He was born in Tehran, Iran in 1969 and moved with his family to the United States in 1979 during the start of the Iranian revolution.
Eric received his photojournalism degree from San Jose State University under Jim McNay and in 1998 completed his last semester of college studying under Ed Kashi in london in the Syracuse Universities abroad study program as part of a scholarship he received from the Alexia Foundation for World Peace.
Upon graduation Eric freelanced for the Los Angeles Daily News. After three years of working with the Daily News Eric went to freelance for magazines and recently joined Polaris Images www.PolarisImages.com.