نیویورک، میدان تایمز
بمب در ماشین، خنثی میشود و بمبگذار دستگیر. رسانه ها و پلیس، اسماش را اقدام تروریستی میگذارند. دادستان و وزیر دادگستری ایالات متحده آرام آرام اطلاع رسانی میکند و ابتدا از سرنخها میگوید و هر روز به میزان شهود و مدارک اضافه میشود تا وقتی اعلام میکنند بمبگذار را دستگیر کردهاند؛ یک آمریکایی پاکستانیتبار. فیصل شهزاد، جوان ٣٠ ساله متولد پاکستان این روزها زیر نظر دهها کارشناس و متخصص در کنار پلیس در حال بررسی است؛ بررسی اینکه چرا جوانی تحصیلکرده در آمریکا باید به مرحلهای برسد که در پررفتوآمدترین منطقه شهر، بمبی را منفجر کند. در ساعتی شلوغ که میتوانست منجر به کشته شدن دهها انسان شود.
شاید بعد از این انفجار ناکام، سر از گوانتانامو دربیاورد. شاید هم حبس ابد بگیرد. به هر حال اقدام او منجر به آسیب رسیدن به کسی نشده و جامعهشناسان و جرمشناسان با دید دیگری این مورد را مطالعه میکنند.
تهران، پارکینگ نزدیک یکی از پادگانهای س.پ.اه
بمب زیر یک ماشین منفجر میشود ولی کسی آسیب نمیبیند. بمبگذار دستگیر میشود. از ابتدا در مورد حکم نهاییاش بحث است. دادستان و دادگاه و قاضی از حکم اعداماش میگویند.
شیرین علمهولی، جوان ٢٨ ساله، سواد ندارد و فارسی نمیداند.
به وکیلاش میگوید از حرفهای بازجوها به فارسی چیزی درک نمیکرده و تازه در زندان در حال یادگیری نوشتن و خواندن است. اما تاکید میکند به خاطر فقر و دلایل دیگر مجبور بوده بمب را منفجر کند ولی زمانی دکمه کنترل بمب را فشار داده، که به کسی آسیبی نرسد.
او با بیخبری خود و خانواده، اعدام میشود. روز بعد مادر و خواهرش هم دستگیر میشوند و جسد به خانواده تحویل داده نمیشود.
وکیل او میپذیرد که اتهام او طبق قانون مجازات، محاربه بوده اما به حکم اعدام اعتراض میکند و معتقد است دادگاه میتوانست در نهایت برای « تبعید» شیرین حکم صادر کند.
هنوز از جرمشناسان، جامعهشناسان و کارشناسان خبری نیست تا روی موردی کار کنند که از اجبار در منفجر کردن یک بمب میگوید ولی منتظر نشسته تا فضا خلوت شود و انسانی آسیب نبیند.
_ قصدم از آوردن این دو نمونه کنار هم، گل و بلبل نشاندادن اوضاع دادرسی در آمریکا نیست. دو اتفاق مشابه، در زمان نزدیک بههم، از سوی دو کشور واکنشهای مختلفی داشتهاند. شیوه برخورد و هزینههایی که دو سیستم مختلف، برای این اتفاق میدهند متفاوت است.