« زندگی عمومی | Main | کار، سخت‌تر از زندگی »

ساحره ‌سوزان

زنی یونانی قرن‌ها پیش به عنوان یک فیلسوف، ستاره‌شناس و ریاضی‌دان در شهر اسکندریه تدریس می‌کرد. پایگاه او کتابخانه و دانشگاه بزرگ و معروف اسکندریه بود. در برخی نقاشی‌ها کلاس‌های پررونق‌اش دیده می‌شود که پر ازمردان دانشجویی است با ملیت‌های مختلف.

هیپاتیا، علاوه بر علوم مختلف، از پدرش که استاد دانشگاه اسکندریه در قرن چهارم میلادی بود، سخنوری و خطابه را هم آموخته بود. سفرهای زیادی کرد، خواند و نوشت، اختراع کرد، در جبر و هندسه مسائل جدیدی را مطرح کرد، مدرس شاگردانی شد که بعدها مناصب بزرگی در اداره کشور به دست آوردند... و هیچ‌وقت ازدواج نکرد.

Pythagoras
تصویر خیالی هیپاتیا اثر رافائل



شاید همه اینها باعث شد کلیسا در آن زمان او را ساحره بداند و به جرم جادوگری و ف.ح.شا، نابودش کنند.
در مورد روش کشتن او، نحوه سنگسار، سوزاندن‌ و قتل و چرخاندن‌اش در شهر روایت‌های تاریخی مختلفی وجود دارد.
آن زمان، یک زن به دلیل دانش عمیق، به خاطر داشتن شاگردان فراوان از سراسر دنیا، به علت نظریات مختلف‌‌اش در مورد ستارگان و گردش زمین به دور خورشید که بر خلاف نظر کلیسا بود و تلاش برای زدودن خرافات از ذهن مردم، به اتهام جادوگری به مرگ محکوم شد.

در برخی روایت‌های تاریخی این جملات از روحانیان مسیحیت، آمده است: « زن‌ها باید در همه شرايط ساکت و فرمانبردار باشند و با حجاب و پوشش در جامعه حاضر شوند». آنها اعلام می‌کنند « هیچ زنی بین حواریون نبوده و آنها نمی‌توانند به یک زن اجازه دهند که به مردان بالغ، خواندن و نوشتن یاد دهد.»

آنها می‌گویند این‌ها کلماتی است از طرف خدا و از کتاب‌های مقدس مستقیم استخراج کرده‌اند و در مقابل، زن‌ها باید با نجابت و حیا رفتار کنند.

مورخان می‌گویند مردم، این کلام مذهبی را به راحتی پذیرفتند و برای کشتن هیپاتیا، زنی که « هنرش فقط سحر مردان و گناه فراوان بود»، همکاری کردند.