" اگر خونه دارها با خونه دارها ازدواج کنن، پولدارها با پولدارها و بی سوادها با بی سوادها… این که زندگی نمی شه! بهتره که باسوادا با بی سوادا ازدواج کنن، پولدارا با پول ندارها، خونه دارها هم با خونه ندارها که بتونن همدیگه رو رو به راه کنن!
اگه دو نفر بخوان با هم ازدواج کنن که هر دوتاشون خونه دارن خوب این که نمی شه! سرشون رو بذارن تو این خونه، پاشون رو تو اون خونه؟!"
این دیالوگ حسین در "زیر درختان زیتون" یادم می اندازد که چقدر حرف های روزمره و ساده زندگی را که از اطرافیانم شنیده بودم و می خواستم جایی استفاده کنم، فراموش کردم و هیچوقت هم استفاده نکردم.
یادم نیست کی بود که همین فلسفه را داشت و در ذهنم بود یک روز از این دیالوگ جایی استفاده کنم:" آدم های باشعور و روشنفکر و تحصیلکرده باید حسابی بچه دار شوند...بالای ده بچه تا نسلشان را خودشان زیاد کنند و در آینده در اقلیت قرار نگیرند..."
Comments (3)
توی جامعه ی امروز ما که برعکسه ! آدمهای با شعور و تحصیلکرده و روشنفکر تو زن بردنش موندن ! چه برسه به بچه دار شدن و اونم 10 - 12 تا !!!
Posted by کدئین | July 25, 2008 1:06 PM
Posted on July 25, 2008 13:06
خیلی خوب بود. یه وقت بچه دار نشی؟
Posted by neda | July 24, 2008 5:41 PM
Posted on July 24, 2008 17:41
آزاده جون حرفت کاملن متین است
اما مشکل پولدارهای مشنگ هستند که به این حرف ایمان ندارند. از ما که گذشت مگه تو شانس بیاری
در ضمن امیدوارم خیلی به حساب این که روشنفکر و انتلک و اینها هستی نخواهی دنیا رو پر از یک مشت "آزاده فسقلی" کنی که مدام بالا و پایین می پرند و به همه گیر می دهند
قربانت
///
Posted by // | July 24, 2008 4:53 PM
Posted on July 24, 2008 16:53