« صداپیشگان جوان در نمایش‌های بی‌بی‌سی | Main | روزهای گرم ونیزی با شیک‌پوشان سینمایی »

روزگاری که نباید مادر شد


ماجرای فیلم هتک حرز یا Breaking and entering این است که مادری برای به زندان نیفتادن فرزندش حاضر می‌شود، خود را دراختیار مردی قرار دهد که پسرش از او دزدی کرده؛ یعنی از دیوار شرکتش بالا رفته و حالا با این مورد که بار اولش هم نیست به کانون اصلاح و تربیت لندن خواهد افتاد.

اینجاست که فکر می‌کنم یک انسان یا بهتر است بگویم یک زن چقدر باید از خود گذشته باشد و عاشق که از وجود خودش دست بکشد؟

این خودفراموشی از همان زمانی می‌آید که زن روزهایش را با استفراغ شروع می‌کند و درد. روزی که با حال نزار باید سرکار هم برود. باید از مهمانی، رقص، سیگار، کم‌خوابی و سخت‌کاری و عنصرهای دیگری که دوستشان داشته، دست بکشد.

دیگر حتی نمی‌تواند طوری که دوست دارد دراز بکشد، چیزی که عاشقش است بخورد... یا آنقدر که دلش می‌خواهد پیاده برود یا حتی زیر باران بماند.

mother and child

این زن، همه دوست‌داشتنی‌های زندگی‌اش را برای ما‌ه‌ها فراموش می‌کند و دلخوش است به لگدی و صدایی درونی. و بعد با درد و نگرانی و فریاد، یک موجود را زیرسینه خود می‌گذارد که از حالا تا سه ماه بعد او را در خانه حبس خواهد کرد.

در چهاردیواری که باید دمایش با دمای تنفس تکه‌ای گوشت جاندار هماهنگ باشد. درودیواری که او را از زندگی اجتماعی‌اش دور خواهد کرد و تا سال‌ها به خاطر یک عقوبت مقدس، بخش‌های عظیمی از زندگی شخصی‌اش را فدا.

او دیگر خودش نیست...او و زمان و مکانش با موجودی پیوند خورده که لحظه‌های تنهایی‌اش را باید با شیرین‌کاری و خنده‌های معصومانه او بگذراند. او دیگر یک فرد نیست. بخواهد هم نمی‌تواند خودخواه باشد و کسی که بوده و سال‌ها به آن خوگرفته...

این روزها دوستانم یا بچه‌دار شدند یا درانتظارند برای تمرین این ازخودگشتگی و خودفراموشی. هرچه می‌خواهید بگویید به منی که هنوز نمی‌فهمم چطور یک زن به این نتیجه می‌رسد یک انسان را به دنیایی اضافه کند که خودش هنوز هیچ از آن نمی‌داند؟

می‌دانم می‌گویید فله‌ای حرف می زنم، نابینا هستم و گمراه و هیچ از حس مادرانه و زیبایی این آفرینش درک نمی‌کنم.

اما راستش را بخواهید در کنار زنان و دوستانی که موفق شده‌اند بپذیرند باید خودشان را از حالا تا سال‌های سال "در اختیاربگذارند"، با همه شجاعت و بزرگی‌شان، هنوز به کسانی باور دارم که درمیانه راه متوجه این خبط می‌شوند...یعنی می‌فهمند این کاره نیستند و به اندازه ژولیت بینوش در هتک حرز، قدرت مادربودن ندارند و دنبال راه چاره می‌گردند...

با همه مثبت‌نگری‌ام مشوق زنانی هستم که هنوز نمی‌خواهند مادر شوند...مادر شدن برای بردگان عالی‌جاه شهر بی‌خواب در این روزگار، زود است...اصلا دور است و نکوهیده....

پس رفیق... حاجت‌روا شدی که حاجت نومیدانه چنین نیک برآمد.

Comments (23)

faran:

madar shodan dar rozegari ke hanoz natavanestehei dalile bodan khodat ra bedani eshtebahe mahz ast.

لیلی:

man bi boro bargash ba shoma movafegham Azadeye aziz...madar shodan vase zan yani be kol faramoosh kardane khodesh.albate moteassefane to jeme`ye ma vaz kheili badtare, age madari bekhad dar kenar bache dari be alayeghe khodesh ham kami hatta bepardaze mahkoom mishe be biliyaghati.man be shakhse fekr nemkoonam betoonam hargez intori basham,harchand shayad kheili ha in ro khodkhahi bedoonand vali be nazaram age yeki ro be in donya ezafe koni bi hich dalili va az khodet bebori in khodkhahane tar hast.

fereshte:

delam mikhad bahatun bishtar ashna besham man filmsazam mostanadsaz age payame man ro gereftin lotfan ye mail be man bezanid

shitoon:

be bavare man to khodet
kasi giret nimiyad vagarne ba se sout ham ezdevaj mikoni ham bacheh dar mishavi
..................
آزاده : راستش شیطون جون، هفت هشت سال پیش رفتیم خونه بخت فعلا هم که قصد تجدید فراش و اضافه کردن هیچ موجودی به این زندگی رو ندارم

azadeh jan ba ejazat in posteto ba name khodet too blogam mizaram.baraye ahmaghhayi ke inja nemiayand ke bekhanand
mersi

جواد:

سلام من يك دوست جديدم كه تازه وبلاگتو ديدم..ولي به نظر من خيلي از خانم هايي كه روزگاري ادعا مي كردند هرگز تن به ازدواج نخواهند داد و پس از مدتي در كمال حيرت ديگران ازدواج كردند وقتي فكر مي كنند كه نبايد بچه دار شد مطمئناً به سرعت بچه دار خواهند شد.فقط انگار دلشون مي خواد كه بگويند دوست ندارند همين.....

یاسمن:

سلام آزاده جان
من دقیقا با شما موافقم .و اصلا نمی خواهم بچه دار شوم به همان دلایلی که نوشتید و به هزار ویک دلیل دیگر
شاد باشید

eee:

khanoom dige kheili sholooghesh kardi.ma darim too iran zendegi miokonim be rahati ham darim zendegi mikonim.har jaye in donya ke bashi nemitooni ayaddat o pishbini koni.man motenaferam az adamaii ke faghat ghor mizanan badesham fara mikonan o miran.age mardi vaysa bejang o dorostesh kon.

me:

دقيقا حرفتو مي پذيرم!توي اين وضعيت مادر شدن حماقت!چطوري يه بچه نرمال و درست حسابي با اين همه گرفتاري بتوني در بياري خدا ميدونه و بس

داريوش:

صد بار فکر کردم بايد چی گفت در برابر اين نوشته، در تأييد يا ردش؛ يا همدلی با آن. ولی آن عنوان‌ات که «روزگاری که نبايد مادر شد» معنای‌اش اين است که اساساً روزگاری هم وجود داشته که برای مادر شدن «الزامی» در آن باشد و اصلاً مادر شدن در آن خوب بوده؟

بعد هم گفته‌ای: «مادر شدن برای بردگان عالی‌جاه شهر بی‌خواب در این روزگار، زود است...اصلا دور است و نکوهیده....». من به آن بخش‌های نيشدارش کار ندارم (بردگان عالی‌جاه و «در اختيار» بودن و اين حرف‌ها). حتماً عصبانی بوده‌ای يا ناراحت که با اين زبان نوشته‌ای. زياد هم مهم نيست. ولی وقتی می‌گويی برای اين «بردگان عالی‌جاه» زود است، مقصودت اين است که برای بعضی‌ها «دير» است؟ و اساساً حتی همين‌ها هم مدتی بعدتر حق دارند و می‌توانند مادر بشوند (و تو آن‌ها را «در اختيار» ننامی)؟
بالاترش گفته‌ای: «با همه‌ی مثبت نگری‌ام . . .» خوب تو را به خدا! همين دو سه کلمه‌ را نمی‌نوشتی، دست‌ات درد می‌گرفت؟! از صدر تا ذيل اين نوشته هر چه می‌بارد منفی‌نگری است. چرا الکی مثبت‌نگری را به خودت نسبت می‌دهی؟ مگر مثبت‌نگری مد روز است؟ مگر در «مثبت‌نگری» بايد با بقيه‌ی همگنان چشم و هم‌چشمی کرد؟ بگو بابا من به کل ماجرا منفی نگاه می‌کنم و خلاص! آن وقت آدم مجبور نمی‌شود فسفر بسوزاند که اشکال منطقی از نوشته‌ات بگير!

شرمنده ها! من درباره‌ی محتويات نوشته داوری نمی‌کنم. نظر هم نمی‌دهم که بگويم باهات موافقم يا مخالفم! زکی! خيال کردی! ولی انصافاً هر کار کردم نتوانستم جلوی خودم را بگيرم که اين‌ها را نگويم! نوشته خودش با خودش دعوا دارد.می‌دانی؟ متن‌ات صحنه‌ی دعوای ذهن خودت با خودت است بيشتر.

.................
آزاده: وقتی تو از همه چیز برداشت فلسفی می کنی، چه باید بگویم؟ عصبانی نبوده ام اما معتقدم روزگاری طبق گفته تو واقعا مادرشدنالزامی بود..زمانی که یک زن طبق سنت باید بیش از پنج بچه به دنیا می آورد! از دید خیل یها باید بود. اما حالا دیگر چرا؟ در این زندگی؟ در کشوری مثل ایران که فردای خودت هم روی هواست؛ هم شغلی و هم اجتماعی و هم شخصی؟ نوشته ام خودش با خودش دعوا دارد از دید تو...شاید..اما آدم مثبت نگری هستم..باور کن چون اگر کسی خبر دهد در حال بچه دار شدن است او را تشویق می کنم با انیروی مثبت و دیگر حرفی از فلسفه خودم نمی زنم . اما از آن سو، طرفدار کسانی هستم که نمیخواهند به بچه فکر هم بکنند. شاید داریوش جان..به نظر می رسد متن ام صحنه دعواست..مگر اشکالی دارد؟ وبلاگ است دیگر... روزگاری است که نباید مادر شد...هرگز...

ARCH:

سلام
دارم این فیلمه رو دانلود می کنم .اون مستند پینک باکس فقط یه کتابه ؟ یا فیلمه ؟ آیا جایی هست که بشه از اونجا دانلود کرد؟ اگه بتونید torrent یا چیز دیگه ای ازش بزارید خیلی ممنون می شم ! خیلی وقت نیس که میام اینجا ولی تو چلچراغ کاراتونو می خونم
اینحا ولی خوب خیلی بهتر می نویسید ! دز هر صورت خیلی خوشحال شدم.

.....
آزاده: فقط یک کتابه ولی کتابش رو هم یم شه حتما دانلود کرد..جای دیگه ای پیداش نکردم که انگلیسی باشه !؟

اما راستش را بخواهید در کنار زنان و دوستانی که موفق شده‌اند بپذیرند باید خودشان را از حالا تا سال‌های سال "در اختیاربگذارند"، با همه شجاعت و بزرگی‌شان، هنوز به کسانی باور دارم که درمیانه راه متوجه این خبط می‌شوند...یعنی می‌فهمند این کاره نیستند

چقدر مشابه احساس خودمه ، عجیب .

چي بايد گفت؟ از يه طرف حرف‌هاي تو درسته،از يه طرف حرف‌هاي تو! اما همچنان خيلي دلم مي‌خواد باهات مخالفت كنم

بزرگترین جرمی که من فکر میکنم یک انسان میتنوه مرتکب بشه اینه که یه نفر رو به این دنیا بیاره دومین جرم بزرگ از دنیا بردن اون ادمه به هر دلیل..خیلی دلم میخواد بدونم چه کسی به شما اجازه میده یا داده؟.خدای شما؟..یا وجدانتون؟..که به خودتون اجازه میدید شخصی رو به این دنیا بیارید..برای اینکه دنیا رو مثبت تر ببینید؟.خود اون شخص چی میشه؟..تمام امکانات رو در اختیارش میذارید؟.پول محبت .دوست داشتن؟..بسیار خوب ولی ایا به فرض اینکه تمام امکانات ایده ال رو هم فراهم کرده باشید آیا شما هنوز از اون فرد پرسیدید که ایا دوست داشت به این دنیا بیاد؟..شاید بگید ما نه شاید از طریق یه خونواده دیگه به دنیا میومد..ما مسوول هستیم..اگر کودکی که شما برای مثبت نگر شدن خودتون و احساس مادر بودن و حس تصاحب فرزند! به دنیا میارید کوچکترین غصه ای بخوره شما مسوولید.کاری ندارم به این بحث سلیقه ای که تمام خوشیهای دنیا با یه لحظه غم تلخ میشه ..ولی هنوز این نکته برای من نامفهومه که چون کسی برای اجازه گرفتن وجود نداره ما هم میتونیم به دنیا بیاریم پس باید حتما به دنیا بیاریم..هر علتی در پس و پیش این کار بیاد قابل اعتراضه..هر دلیلی مثه این میمونه که گرسنه باشید و مفصل غذا بخورید و حالا دیگه سیر شدید .نیاز؟..به خاطر نیاز؟

چیز خیلی عجیبی که هست اینه که من هر فیلمی که می‌بینم، دقیقاً فرداش این‌جا در موردش نوشته می‌شه... قضیه چیه، خدا می‌داند!
..........
آزاده: سرنوشت و اینا شاید !!؟ولی من فیلم رو دو ماه پیش دیدم

Ay zanhaa kojaa bodin ta hala ?
chi shode, oon moghe ke sadatoon be jahaee miresid khaf gerefte boodin ama hala tooye in...!
na! eshtebah nakon\! man taraf dare hoghooghe zanhaam ama vaghti mibinam injoori yekam ..akhe in eterazaaa ham adar shane maghame ye zan nsit!

حرف دلم رو زدی.بچه دار شدن شده کابوس های شبانم!دو راهی خیلی خیلی سختیه

به زنی که از نیمه راه مادر شدن برمی گردد احترام می گذارم چون شهامت سقط کردن موجودی را داشته که احساس می کرده نمی تواند او را بزرگ و "انسان" کند.کارش آگاهانه تر از کسانی به نظر می رسد که گاه به خاطر آن که دوستشان مادر شده آنها هم بچه دار می شوند.

م ن اصلی!

leila:

azade jaan :
man ham 35 salame va madar nashodam,ehsase doganeye ajibi nesbat be in mozoo daram....tanha kasi ke toonest mano ta haddi mosbat kone yeki az doostane movafagham bood ke khodam zendegisho az nazdik didam ,hamishe mige vaghti madari aadame mosbat negar tar va behtari mishi chon aayandeye donya ro baraye nasle ba'ad behtar mikhai...ba hameye vojoodet naa ba sho'ar!dige inke kollan adamaii ke madar mishan nesbat be ghabl az madar shodaneshoon adamaye shadtari mishan va ayandeye tanhaii baraye khodeshoon tarsim nemikonan.
ellate asliye manfi boodane khodam nesbat be in ghziye ineke khodam too ellate vojoodiye khodam moondam!! va phalsapheye boodanam baraye khodam roshan nist!
ye chzie dige ham too zehnam vool mizane oonam inke vaghti madar nisti negahet biroon az ghaziyast va darket az yek madar shayad dorost nabashe?!?!
rahe halli ke faghat zehniye va amalish nakardam chon az nazare mali nemitoonestam amalish konam,bache paziroftane ,be nazaram tahala maghool miyad ....
har jaa hasti khosh bashi dooste nadide va age bazam bahsi too in zamine dashti man paayam!

Bita:

khod nayaamookhtam vali beh farzandaanam aamookhtam keh mafhoome zendegi ensaani beh zendegi ezaafeh kardan nist balkeh zendehaaye moujood raa bahaa daadan ast

Anonymous:

منظورت از حرز، هرز است یا من اشتباه می کنم؟
.
آزاده: منظورم دقیقا حرز است که در اصطلاح حقوقی یعنی بدون اجازه وارد جایی شدن ..لینکش را هم گذاشتم روز خود کلمه

یک مادر:

الان صدنفر دشمنت می شوند که حق مادران را ضایع کرده ای و نفهمی و اینا. ولی من به عنوان یک مادر می گویم حرفت حقیقت است.چون چهار سال است صبح با این فکر بیدار می شوم که بچه را پیش که بگذارم تا به کارهایم برسم؟

با اینکه فیلم رو ندیم، ولی با نظر شما کاملا موافقم. متاسفانه جامعه کاملا سنتی ایران، خانواده، اطرافیان این نگرش رو قبول ندارن، و من تنها، باید به مبارزه با این تفکر سنتی لباس رزم بپوشم.

همیشه شاد و موفق باشید، به خوانندگان نوشته هاتون یکنفر دیگه اضافه شد!:دی

Post a comment

(If you haven't left a comment here before, you may need to be approved by the site owner before your comment will appear. Until then, it won't appear on the entry. Thanks for waiting.)