افسرده میشوی وقتی داستان اساسی میخوانی که به نظر می رسد نویسنده برایش هیچ زحمتی نکشیده ولی شاهکار از آب درآمده.بعدش هم دیگر حوصله نوشتن و خواندن چیز جدیدی نداری تا زمانی که مزه داستان های "آنا گاوالدا" زیر دندانت مانده.
"دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد" را اگر قرار بود بر اساس اسمش بگیرم،هرگز سمتش نمیرفتم چون عنوانش حالم را به هم میزند.اما وقتی کتاب به دستت میرسد آرام آرام شوک های هر داستان حالت را جا میآورد.
این خانم آنا گاوالدا در ایران با کتاب "35کیلو امیدواری"معروف است.درحالیکه همین کتابی که اسمش حال آدم را میگیرد،12 داستان کوتاه دارد که تا امروزبه بیست زبان ترجمه شده.این را هم داشته باشید که داستانی به نام اسمی که کتاب دارد،وجود ندارد.
راستش وقتی این همه سادگی با طنز نرم و راحت را بین جملات میخوانی و وقتی میبینی نویسنده بدون قروقنبیل و ادای خاصی یک ماجرای ساده و سرراست را عین زمانی که برای کسی نقلش میکنی،توضیح میدهد،بازهم حس میکنی اگر قرار باشد چیزی یاد بگیری برای نگارش،همین نویسندههای خارجی حرف اول را میزنند.
این را هم اضافه کنم که او مرا یاد یک فرانسوی دیگر می اندازد؛یاسمینا رضا(باشد...می دانم یک رگش ایرانی است این نمایشنامه نویس محبوب معاصر!)
داستانهای "نخ بخیه"و"حقیقت روز"مرا به حالی انداخت که دو باردور خودم چرخیدم و داد زدم لعنتی...این ایده آدم رو دیوانه می کنه..با حجم خونسردی بین کلمات ...با اعتماد به نفس نویسنده اش...
این خانم به خاطر همین کتاب با همان اسمی که قبلا نوشتم،چندین جایزه برده اما گویا اصلا دوست ندارد دست از ساده زیستی بردارد یا حتی ناشرش را با یک ناشر شیک و پرزرق و برق عوض کند.
سالهاست که میگوید:"ثروت و شهرت دامی برای کودنهاست.باید در استقلال کامل نوشت و دلمشغول میزان فروش نبود."
Comments (12)
الهام دارچینیان هستم خوشحالم که این قدر با کتاب رابطه برقرار کردی یعنی تونستم به گاوالدا وفادار بمونم اما سخت بود به هر حال خوشحالم.
///
آزاده: ترجمه کتاب خوب بود خانم مترجم..هنوز هم مزه این کتاب را می چشم و ایده هایش وسوسه ام می کند برای ساختن فیلم
Posted by الهام دارچینیان | May 4, 2008 4:54 PM
Posted on May 4, 2008 16:54
واز این رو تصمیم خود را گرفته ام 0
که در خاطرات زندگی کنم ،
خاطرات قدیمی تنهایی خویش!
بیهوده است از آن سخن گفتن0
از این روست که من تنها،
در رویاهای دیروز زندگی می کنم 0
اگر چه مدتها بود ،
هنوز مرا غمگین می کند 000
Posted by Anonymous | January 18, 2008 2:19 AM
Posted on January 18, 2008 02:19
hey.do u like Anna Gavalda too?but i cant read your words. just say that. i like her.im reading the book that she writting named ensemble,C'est tout. good.
..........
AzadehL I really love her style..yea buddy ..she's really awesome
Posted by kiki | November 9, 2007 9:50 PM
Posted on November 9, 2007 21:50
man azadam&raha to chi?? migam key mishe ye livan chaii baham too tehroon bokhorim baad man behet ye raze ghadmio begam??
Posted by hirad | August 11, 2007 1:06 AM
Posted on August 11, 2007 01:06
سلام
صبح به خیر
Posted by arash kharrat | August 4, 2007 9:34 AM
Posted on August 4, 2007 09:34
سلام آزاده جان
مطلبت رو خوندم.خوب بود
Posted by علیرضا | July 24, 2007 2:57 PM
Posted on July 24, 2007 14:57
سلام
صبح به خیر
از خواندن یادداشتهای شما لذت بردم
ممنون
Posted by آرش خراط | July 24, 2007 9:23 AM
Posted on July 24, 2007 09:23
كافه اي وا كرده ام براي خودافشايي هاي شبانه ام. دلپيچه هاي يك لزبين وامانده. در ميانه ي گيجي دودهاي سيگاري كه آغشته به ماتيك اند و هزار تمناي بي پاسخ زنانه ي ديگر. شما را به فنجاني تلخكامي دعوت مي كنم.
Posted by sarah.T | July 23, 2007 9:00 AM
Posted on July 23, 2007 09:00
قبول دارم،مجموعه داستان جالبي است.يك كتاب خوب
Posted by Anonymous | July 22, 2007 5:02 PM
Posted on July 22, 2007 17:02
ممنون بابت كتاب خوبي كه معرفي كردي
Posted by محسن امامي | July 22, 2007 12:43 AM
Posted on July 22, 2007 00:43
سلامتان باد
خسته نباشین
ممنون از وبلاگ قشگتون
امیدارم روز به روز در زندی گیتون چیزهای جدید تری کشف کنین و موفقیت کمترین هدفتون باشه
ان شا الله
Posted by دارکوب | July 21, 2007 9:51 PM
Posted on July 21, 2007 21:51
آزاده جان.. این کتاب ترجمه فارسی هم دارد؟
.................
آزاده:بله عزیزم
الهام دارچینیان مترجمش هست
Posted by فروغ | July 21, 2007 8:23 PM
Posted on July 21, 2007 20:23