این روزها..بین این همه اسم منتظر بودم ژیلا را هم ببینم.
ژیلا! می دانم محکمی..می دانم آنقدر سابقه! داری که بقیه بچه ها را هم به محکم بودن تشویق می کنی.می دانم شادی هم به اندازه کافی قوی هست.آنقدر که اگر صدایی بخواهد خاموش شود،با فریاد شادی بلندتر می شود.می دانم محبوبه هم بله...همه او را روز ورودزنان به استادیوم بهتر شناختیم!
اما...اگر من هم آن تو بودم و می دانستم عده ای از بچه ها آزاد شده اند،اول خوشحال می شدم.به خاطر همه چیز..اما ...واقعا نمی دانم چقدر می توانستم محکم بمانم! می توانستم؟
ژیلا..یادت هست دفعه پیش ،ورزش را شروع کرده بودی؟ به بقیه هم می گفتی باید در همان اتاق کوچک، بدنمان را تقویت کنیم.سفارش داده بودی برایت مایع سفید کننده بگیرند تا وسائل اتاق را ضدعفونی و تمیز کنی.اوائل غذا نمی خوردی اما بالاخره شروع کردی به خوردن...آن روزها بهمن کمی آن طرف تر بود..و ترانه کنارت..
حالا خیلی چیزها تغییر کرده..بهمن با تو نیست اما می دانم اسیر است.می دانم ترانه به چه فکر می کند.
بچه ها رفته اند و نمی دانم وضعیت ورزش به کجا رسید؟نمی دانم حوصله تمیز کردن سلول را داری؟ نمی دانم چیزی می خوری یا هنوز در اعتصابی؟
ژیلا..شادی..محبوبه...همه بیرون آمده اند..اما دلشان با شماست.تا شما بیایید دلمان آرام نمی گیرد.. ...
.به قول آسیه هنوز نمی گویم آزادی تان مبارک...روزتان مبارک...
این نامه را که حتما دیده اید؟
مراسم روز جهانی زن جلوی مجلس برگزار می شود
...........
ژیلا آزاد شد....
Comments (6)
سلام خوبی ... ببخشید اگر زحمتی نیست به این وبلاگ حتما سر بزن این وبلاگ مال من نیست www.shahsavarfc.blogsky.com
Posted by سلمان خان از بندرعباس | March 19, 2007 12:18 PM
Posted on March 19, 2007 12:18
براي همه زندانيان راه انديشه متاسفم
Posted by احمد علي | March 14, 2007 2:07 PM
Posted on March 14, 2007 14:07
خورشيد روزي طلوع خواهد كرد حتي از مغرب
Posted by تدبير | March 14, 2007 11:51 AM
Posted on March 14, 2007 11:51
من هم به نوبه خودم امید آزادی و بهروزی شما و دوستانتان را دارم. گرچه من به فمنیسم به شکل رایج آن اعتقادی ندارم و فکر می کنم بد به بیراهه می رود. اما به این حال فکر می کنم هرکسی حق دارد آنچه را می خواهد بخواهد و کسی حق گرفتن آزادی او را به خاطر بیان خواسته هایش ندارد.
برایتان آرزوی موفقیت همراه با دانش روزافزون دارم
Posted by ع.س | March 14, 2007 9:35 AM
Posted on March 14, 2007 09:35
سپیدی های فریب
روی ستون های بی سایه رجز می خوانند
طلسم شکسته ی خوابم را بنگر
بیهوده به زنجیر مروارید چشمم آویخته!!..
Posted by من | March 9, 2007 4:36 PM
Posted on March 9, 2007 16:36
salam.
ap kon dige
Posted by Ehsan | March 9, 2007 6:18 AM
Posted on March 9, 2007 06:18