غیر از املت های چهارنفره...شب نشینی های پر حرف و کلمات رمزدار مخصوص خودمان..چیزی هست که نمی توانم تعریفش کنم.چیزی که بین سکوت هایمان میان جاده و فشردن دستها در میانمان موج می زند.
برای آزاد شدن پرستو و بقیه زن های پشت میله سلول های تنگ ،ساناز لحظه ای آرام ننشست.
می دانم امشب او هم مثل پدر و مادر پرستو ،کمی آسوده ترخواهد بود،هر چندکه هنوزاز چشم های بی خواب و دست های لرزان چیز زیادی کم نشده .
..
روز جهانی زن بر شما مبارک..هر جا که هستید...چه شما که طعم اسارت و ناملایمتی را می چشید و چه شمایی که آزادی را تازه کشف کرده اید.
Comments (6)
salam .....
khobe......
Posted by shahin | January 22, 2008 8:39 PM
Posted on January 22, 2008 20:39
ای جان! نازی! خوشحالم به خاطر آزادیش و اون موقع که گیر بود یه روز بعد ظهر تو خواب دیدم که آزاد شده بود بعد با یه خانومی اومده بود خونمون(توجه نکن، این فقط یه خواب بود) بعد پرسیدیم پرستو حالت خوبه؟ گفت آره چیزیم نیست فقط دستم یه زخم شده!این رویاهای صادقه همه تحت تاثیر سینا بودش فکر کنم..
Posted by تینا | March 8, 2007 1:04 AM
Posted on March 8, 2007 01:04
لامصب اشکهام رو درآوردی که!
می دونی که چقدر لاوت رو دارم...
Posted by پرستو | March 7, 2007 7:44 PM
Posted on March 7, 2007 19:44
از آزادی پرستوی عزیز و بقیه خیلی خیلی خوشحال شدم.بی صبرانه منتظر آزادی بقیه هستم و از صمیم قلب دعا می کنم.
روز جهانی زن به همه زنان و مخصوصا زنان فهیم ایران زمین مبارک.
Posted by samin | March 7, 2007 6:32 PM
Posted on March 7, 2007 18:32
همه خوشحال شديم. ...
Posted by سجاد صاحبان زند | March 7, 2007 1:29 PM
Posted on March 7, 2007 13:29
از آزادی شون خوشحالیم و منتظر آزادی بقیه هستیم.
Posted by از زندگی | March 7, 2007 5:27 AM
Posted on March 7, 2007 05:27