تنها چيزي كه معمولا در فيلم هاي كيارستمي نگهم مي دارد ، حس انسانيت و سادگي جملات است. يكي از فيلمهايش كه بي نهايت دوست داشتم ، هماني بود كه به مناسبت 100 سالگي سينما ساخت.فيلمي كه تمام مدت يك دست، كره، تخم مرغ و صداي يك زن فرانسوي روي پيغامگير تلفن در حال التماس و درخواست به مرد ،بازيگران فيلم هستند. اين 100 ثانيه عجيب رويم تاثير گذاشت.
و حالا 10 را ديدم. فيلمي ساده با يك بازيگر ثابت در حال رانندگي در خيابان هاي تهران كه مدام آدم هاي پرمشكل را سوار مي كند و پاي حرف هايشان مي نشيند. دوربين فقط در يك جا ثابت مانده و آدم ها آنقدر عادي حرف مي زنند كه انگار نمي دانند دوربيني وجود دارد.
فيلم عملا در ستايش زنان ساخته شده و به دور از زنجموره زنانه هميشگي ، بغض سنگيني را مهمان گلويتان مي كند. بعضي وقت ها ما زن ها لازم داريم كه تلنگري اين شكلي به وجودمان بخورد تا يادمان بيايد در چه حاليم! و باز متاسفانه اين تلنگر را يك مرد به ما مي زند نه آدمي مثل تهمينه ميلاني !
چند جمله اساسي در فيلم وجود دارد كه در ذهنم ماند:
فاحشه : آدما مدام در حال بده بستونن. شما زنا عمده فروشين و بابت يه عمر زندگي با يه مرد معامله مي كنين ، ما خرده فروشيم !
بچه به مادر : بابام هر زني بگيره ، اگه از تو خوشگل تر نباشه ، بهتر كه هست. حداقل مجبور نيستيم شام ديشب رو نهار هم بخوريم .
مادر : خوشحالم كه همه هستي توي شكم خلاصه شده !
زن: چرا بايد توي اين دنياي به اين بزرگي وجود مون توي يه آدم خلاصه بشه ؟ ما زنا بدبختيم...خودمونو دوست نداريم...نمي تونيم براي خودمون باشيم... بايد خودمونو براي يه مرد بسازيم تا ازمون خوشش بياد... هميشه آويزونيم... اصلا دوست داريم خودمونو تخريب كنيم و وابسته باشيم تا هر چي داريم ازمون بگيرن... چرا نبايد خودمون باشيم...