راحت تکيه می دهی
به صندلی تمام چرم که تا بالای سرت ادامه دارد. ليوان بزرگ قهوه داغ را در دست داری
و نمی توانی از تبليغات حرفه ای و رنگارنگ پيش از شروع فيلم چشم برداری. صداها روی
مخت هست و درست شنيدن موسيقی واقعی را حس می
کنی.
صدای خش دار و زيبای پيرمرد را تازه درک می کنی و بينی شکسته و چشم بادکرده دخترک را از نزديک می بينی. گويا همان جا روی رينگ بوکس هستی. با مگی درد می کشی و با فرانکی پيری را لمس می کنی و اينکه در مرامش ياد دادن بوکس به زنان وجود ندارد ! را از خطوط چهره اش می فهمی. معنی درونی کشتن آنچه را با دست های خودش آفريده را هم حس می کنی. کسی که حالا يک ميليون دلار قيمت دارد روی تخت بيمارستان افتاده و حتی نمی تواند بدون دستگاه نفس بکشد! اين تاثيرگذاری را مديون پرده و صدا و صندلی های راحت و حتی قهوه ملس و داغ هستی يا نه؟ اين همان دختر ( تيکه) ميليون دلاری است که در کشورت ، روی سی دی های پرده ای بايد ببينی . همان که نه کپی رايت دارد و نه آداب نشستن و ديدن می خواهد. لازم هم نيست 8 هزارتومان بدهی تا آن را با چنين امکاناتی ببينی !
روزهای بعد که می خواهی
هوانورد را ببينی و خودت را مهمان اسکورسيزی نازنين
کنی، روی صندلی های بزرگ ماساژورانتظار می کشی که زمان فيلم برسد. دخترک با لباس فرم جلو می آيد. مجله فيلم
پروپيمانی را به تو هديه می دهد و خواهش می کند که اگر مزاحم نيست و وقتت تلف نمی
شود، پرسشنامه ای را پر
کنی.
در آن نوشته: چه چيز سالن نمايش فيلم را نمی پسندی؟ به نظرت چه چيزهايي بايد برای آسايش بينندگان در سالن انتظار و سالن نمايش فيلم باشد که نيست؟ آيا از سيستم صدا و پرده نقره ای راضی هستی؟ پيشنهادی برای بهتر شدن وضعيت ارائه فيلم داری؟ آيا کسی که سالن را نشانت داده، با تو همکاری کرده يا باعث سردرگمی ات بين 10 سالن نمايش فيلم شده؟ آيا سالن به اندازه کافی تميز و خنک بوده و تهويه مناسبی داشته؟ آيا ...