در مورد اولين ديدار مولانا و شمس روايات مختلفی نقل شده . يکی از آنها که جامی در نفحات الانس روايت کرده ، اين است :
شمس به مدرسه مولانا وارد می شود و می بيند که او کنار حوض نشسته و يک دسته کتاب هم تلنبار کرده و در حال مطالعه است .از مولانا می پرسد : اينها چيست؟
مولانا جواب می دهد : تو به اينها چه کار داری ( يعنی تو چه می فهمی ! ) ؟ اينها قيل و قال است !
شمس هم نامردی نمی کند و کتاب ها را هل می دهد توی آب ! مولانا فرياد می زند : اين چه کاری بود که کردی؟
شمس که می بيند او به کتاب ها خيلی اميد بسته ، آنها را يکی يکی از آب بيرون می کشد. هيچ کدام حتی خيس هم نشده اند!
مولانا بهت زده می پرسد : چطور؟ شمس جواب می دهد : تو به اينها چی کار داری ؟ به اين می گويند ذوق و حال !
مولانا همانجا تعطيل می شود و دست شمس را می گيرد و به مدت سه ماه در اتاقش می مانند و در به روی خود می بندند و خدا را درمی يابند .