دلم بدجوری هوای قونيه را کرده ...خيلی بد... آنقدر که مقالات شمس را با اشک می خوانم و موسيقی سماع سال گذشته را با لرز می شنوم .
همه لحظات آنجا قابل بلعيدن است.. همه هوای پر از مه و دود زغال سنگ آنجا را بايد نوشيد . همه خاک آنجا را مولانا قدم زده وروی آن چرخيده و چرخيده ...
سه هفته ديگر به مراسم مانده. از دو هفته پيش آژانس های مختلف ، نويد تور مسافرتی قونيه و زيارت مولانا را می دهند و من هر روز آنها را می خوانم ...هر روز...
شايد امسال نتوانم بروم.. . شايد هم در آخرين لحظه همه چيز درست شد و رفتم. اينبار ولی بی دوربين و تجهيزات ...اينبار می روم که ببلعم و بنوشم آن ديار را . اگر بروم...