چقدر زود می گذرد اين روزها...چقدر روزها کوتاه شده؟ باورت می شود که ديگر رسيد...رسيد الاغ جان..همان برگ ريزان که دلت لک زده بود و بهانه اش را می گرفتی... امروز صبح اولين برگش روی بازو ام افتاد .زرد بود و رگه های نارنجی داشت ... و چند ساعت قبلش هم که سيل آسا باريده بود اين آسمان دود گرفته لعنتی... آیییی.... پايييز ...خوش آمدی لعنتی...