« درختان غول | Main | خودبیزاری »

عکس فوری

بخشی از روبروشدن با عکاسی، سلیقه‌ای است: مثل طعم و ذائقه در آشپزی. بخشی گمانم به تربیت نگاه و نحوۀ دیدن برمی‌گردد. اینکه یاد بگیریم چه چیزی فریب می‌دهد، ایدیولوژیک است یا برای داد و ستد در حجره تهیه شده یا خارج از این دایره، عمیق است، قصه دارد و فضایی برای مخاطب قایل است تا فکر کند یا حتی در آن مشارکت کند و مخاطب صِرف باقی نماند.

در سال‌های اخیر عکس‌های زیادِ استودیویی گرفته شده پر از چادر و قوری و جارو لابد با پیام زن مظلوم ایرانی که باید مبارزه کند با محرومیت و محدودیت؛ زنان ایرانی که حضورشان در جنگ یا عوارض آن با یک کفش قرمز زنانه کنار پوتین گِل‌آلود و خونین از جنگ‌ برگشته نشان داده می‌شود. زنانی با دست و پا و صورت‌هایی نوشته شده با حروف فارسی و عربی، با حجاب سفت و سخت در کنار در و دیوار پر از شعار و تصویرهای آشنا و کلیشه‌ای که این سال‌ها بسیار دیده‌ایم.

shirin-neshat.jpg
عکس از اینجا

فرمول‌های ساده‌ای که راحت فروش می‌روند، گالری‌های دنیا برایشان انتظار می‌کشند، رسانه‌ها برای‌شان تبلیغ و رپورتاژآگهی تهیه می‌کنند و تماشاگران از اینکه لقمۀ آماده قورت‌دادن در اختیار دارند، راضی به نظر می‌رسند. تماشاگر بی‌حوصله معمولا دلش می‌خواهد مستقیم و بی‌واسطه موضوع را ببیند و راحت هضم‌اش کند.

شاید برای همین است که وقتی خانمی از خودش در دو حالت عکاسی می‌کند یکی با حجاب و دیگری بی‌حجاب، استقبال و تمجید، چندین برابر ِ انتقاد است و در مورد این مجموعه عکس‌هایی که دست به دست در اینترنت می‌چرخد از واژه‌های «دیدنی و جذاب»، «ساده و سرراست»، «هنر ناب» و … استفاده می‌شود.

واژه‌هایی برای قصه‌هایی تزریقی و از پیش گفته‌شده، بدون احترام به ذهن و تفکر مخاطب. برای کلمات «صلح و آرامش» و «چالش بین دو تفکر» که پای عکس نوشته می شود… برای رقابت حجاب با آزادی انتخاب در پوشش…به نظرم این جور مجموعه‌عکس‌ها گزارش‌های شخصی هستند که برش‌هایی از زندگی افراد را نشان می‌دهند و روایت‌شان در کنار بی‌شمار داستانِ متفاوتِ دیگر، تابلویی رنگارنگ از زندگی افراد مختلف و چالش‌های آنها را پیش روی ما می‌گذارد. گمانم دست گذاشتن روی بخشی از این تابلو که به سلیقه و شاید سبک زندگی ما نزدیک‌تر است و بزرگ‌نمایی آن با تعریف‌های اغراق‌آمیزی مثل «هنر ناب»، جَوگیری و نگاه ساده‌انگارانۀ ما را نشان می‌دهد.

هر چند در ایران کارهای مستند جذابی در این زمینه شده اما این عکس‌ها کمتر می‌چرخند و در حراجی‌های بزرگ هنری هم شرکتی ندارند. کارهایی درباره همین مفاهیم ولی با ایده اصیل و ریشه‌دار و قصه‌ای که باید حوصله‌ات برای دیدن و شنیدن‌اش از حد یک مخاطب گذرا، فراتر باشد.

مخاطب گذرا شاید از دیدن پوسترهای چند متری نمایشگاه‌های زن ایرانی در متروها و خیابان‌های شهرهای مختلف دنیا آزرده نشود، شاید خوشحال شود از دیدن زن ایرانی پیچیده شده در چادر نماز و مشکی با چندین نشانه‌ای که می‌خواهد خفقان و ناامنی و محدودیت را آشکارا در یک دکان جهانی فریاد بزند.

اما نمی‌دانم کسانی که خودشان را فعال زنان می‌دانند، دستی به قلم دارند، معتقدند که تصویر را می‌فهمند، اعتقاد به شاعری و نویسندگی و روزنامه‌نگار بودن‌شان دارند، چطور می‌توانند همچنان این نوع عکس‌ها را با معیار هنری و اجتماعی بسنجند.
هنوز چشمشان از مصرف این نوع هنر، پی به تجارت و سودش نبرده که نام «هنر ناب» را بر آن می‌گذارند.
هنوز مشکوک و خسته و ناامید نشده‌اند و هنوز حتی بخش ذائقه و طعم شناسی‌شان در دیدن این نوع عکس‌ها دست‌نخوره باقی مانده است.

بعضی از کارهای نسبتا خوب عکاسی در مجله « دیده» از جمله این کار.

فهرست

نوشته قبلی درختان غول

نوشته بعدی خودبیزاری

صفحه اول | بایگانی