اوائل شکلگرفتن و قوی شدن کمونیسم در آمریکای جنوبی در دهه ١٩٦٠ در دادگاهی که نویسندگان و شاعران کوبایی را به جرم «پروپاگاندا و فضاسازی ناسالم برای مردم این کشور» بازخواست میکنند، یکی از شاعران درحالیکه اعترافاتاش زنده از تلویزیون پخش میشود، میگوید اشتباه کرده که در جمع بیست نفرهای از شاعران جلسه شعرخوانی گذاشته.
او میگوید به خاطر اشتباهاتش باید تنبیه شود ولی در این مدت تغییر کرده و به اشتباهاتاش پی بردهاست.
همین روزهاست که کاسترو از یکدست شدن زودهنگام مردم و حقوق برابرشان میگوید و اینکه «به زودی این ناخالصیهای کوچک و ناسالم از میان مردم زحمتکش کشور، پاک خواهند شد.» او میگوید با انقلاب ما باشید تا بفهمید این انقلاب چقدر برای کمک به شما و زندگی جوانان است.
در انجمن نویسندگان و شاعران، زمزمههای غیرخودی بودن اعضای آنها با انقلابیهای کوبا پررنگتر میشود. کمی بعد راهها برای خروج این دسته از کسانی که به آزادی کوبا یا مخالفت با سیستم حکومتی فکر میکنند، باز میشود.
رینالدو آرناس، شاعر و نویسنده همان سالهاست که کتاباش قاچاقی از کشور خارج میشود تا در مکزیکوسیتی چاپ شود. او چندین جایزه جهانی را به خاطر کتابهای مختلفاش مثل " هذیانها" بُرده است.
٩ سال پیش جولیان اشنابل از روی کتاب پرفروش این نویسنده، فیلم Before night falls (پیش از آنکه شب فرو افتد) را با نام همان کتاب ساخت.
آرناس اول به جرم شاعری و نویسندگی و بعد به جرم همجنسگرایی مدام در زندان و بازداشت بود و فعالیتهایاش چون طبق گفتههای کاسترو یکدست با نظام جامعه نیست، زیرنظر بود.
او موفق میشود از کوبا فرار کند. به نیویورک میرود و زندگی سختی را در یک آپارتمان کوچک شروع میکند. مبتلا به ایدز میشود و در نهایت با الکل و داروی زیاد، خودکشی میکند.
قبل از خودکشی(١٩٩٠) چندین نامه برای مطبوعات آمریکایی، مادر و دوست درباناش- که احتمال دارد به آرناس در خودکشیاش کمک کرده باشد- مینویسد و از او میخواهد این نامهها را بعد از مرگش پُست کند.
بعد از فوت او، نشریات مختلفی در آمریکا از متن وصیتنامه و گفتههای نویسنده معروف کوبایی مینویسند که اعلام کرده بوده به دلیل بیماری شدید دیگر قادر به نوشتن و مبارزه برای آزادی کوبا نیست و زندگیاش را تمام میکند.
او در انتهای نامه معروفاش نوشته:« از هموطنان کوبایی خارج از کشورم به اندازه آنهایی که در جزیره ماندهاند، میخواهم که برای آزادی مبارزه کنند. کوبا آزاد خواهد شد... من آزاد شدم.»