ما ازاين قماش نخواستيم و نميخواهيم.
گرماي انساني، خوش بودن ازمحبت و ازمهر وپاكي و صراحت و انديشه ميآيد نه از تقلب و حسد و جعل و نافهمي، نه ازدسته بندي و از مافيابازي. دردسته بندي ناپاكها نرفتن و با خيلي احمقها نجوشيدن مردمگريزي نيست.
مليتبازي و توجه به اين دستهبنديها خواه موذيانه باشد خواه معصوم يا نفهميده، در هرحال، تبديل ميشود به تصادم، راه پيدا ميكند به تجاوز، نقب ميزند به كار و نيروي انساني را به خدمت حرص شروردرآوردن، به خركردن براي تجاوز، و خر شدن در آرزوي تجاوز.
....
قانون پاولف ترا كشيده است به بدكاري هرچند ميخواستي شيرين بكاري و حرفهاي گنده گنده بگوئي، يا دست خودت نبود و فقط رسم روز بود.
دراين ميانه هم يك دسته فرمولساز ميشوند براي جنبههاي جوربجور همان اعمال، اما خود ازتمام بيبخارتر، ولي پرگوي بيجاتر ولي پرازجنجال، از جاي خود نجنبنده پشت ميز كافه نشينِ عرقخورِ دودي-سوزني، داراي ادعاي روشنائي چيزي كه هيچ نزدشان نميبيني.
دنياي تنگشان را به وسعت دنياي واقعي، حتي به وسعت كيهان بيحساب ميانگارند.
شعر ميگويند، فيلم ميسازند، نقاداند، و همچنين به ترجمه رو ميكنند بيدانستن زبان اولي يا زبان خود، حتي؛ و مافياي مفنگي كه با همانندهاي خود دارند تضمين ادعاشان است كه مانند پمپ با باد يكديگر را پروار مينمايانند، يكديگررا بهم حقنه ميكنند.
به ناحقِ.
Comments (2)
ma hastim
Posted by Anonymous | April 21, 2009 11:23 PM
Posted on April 21, 2009 23:23
اولش فکر کردم خودت نوشتی گفتم این آزاده عجب عجوبه ای بود ما خبر نداشتیم .
به هر حال چسبید .
Posted by sayeh | August 3, 2008 10:14 AM
Posted on August 3, 2008 10:14