« .... | Main | ما نيستيم »

مرده زنده

آدم ها می ­آیند
زندگی می ­کنند
می ­میرند
و می ­روند
اما
فاجعه زندگی تو
آن هنگام آغاز می ­شود
که آدمی می ­میرد
اما
نمی رود
می ماند

red death


و نبودنش در بودن تو
چنان ته ­نشین می شود
که تو می­میری در حالی که زنده ­ای
و او زنده می ­شود در حالی که مرده است...

.....

آزاده طاهایی

Comments (6)

اصولن این آزاده ها آدم های باحالی اند.
خیلی قشنگ بود

سلام
شعر زیبائی بود
مناسب
قرن توحش
قرن زندگی ما
قرن رمه های بی سرنوشت

1: اين رو هم دوس دارم....
...
اینو دوست دارم:
" مرگ بسی سترگ است
و ما با لبان خندان
جملگی از آن اوییم.
هنگامی که خود را
در کانون زندگی می پنداریم
آن که درون ما می گرید...
اوست "
------------
واسه " راینر ماریا ریکله "
2:
انگار یه جورایی بیمار شده ام.... غیبت ها ی پی در پی...نخوندن ها و اغلب ندیدنها...
به رانندگی و گم و گور شدن لای ابرها و مه و بارون جنگل محتاجم... به بوی نای تنه درختا که خیس شدن... به بوی چمن تازه خیس خورده....
من هم اینجا گوشه رینگ گیر افتادم... مشت می خورم پی در پی... غیبتهای طولانی....
" مسابقه داره تموم می شه... راند 14... کافه آخر... سر پل تجریشیم رفیق "
3: خيلي مخلصيم....

چه خوب گفته

ناگفته:

اما كلمات‌شان مي
ماند

زیبا بود!

Post a comment

(If you haven't left a comment here before, you may need to be approved by the site owner before your comment will appear. Until then, it won't appear on the entry. Thanks for waiting.)

فهرست

نوشته قبلی ....

نوشته بعدی ما نيستيم

صفحه اول | بایگانی