« مرحوم عشق | Main | یادآوری »

زلف بر باد نده

چند صحنه را در پرسپولیس زیادی دوست دارم؛ یکی از آنها لحظه‌ای‌ست که مارجی، به پدر و مادرش در ایران تلفن می‌کند و می‌گوید دیگر نمی‌تواند در خارج به زندگی‌اش ادامه دهد.

perspolice

این‌ را بعد از یک شکست عشقی بزرگ می‌گوید؛ وقتی معشوقش را در آغوش دختر غریبه در تخت‌خواب می‌بیند، آن‌هم درست زمانی که کروسان خوشمزه خریده و به روز زیبایی فکر می‌کند که قرار است با هم بعد از صبحانه شروع کنند.

این صحنه آنقدر او را آزار می‌دهد که از زندگی و عشق و عاشقی بیزار می‌شود.

به خانواده‌اش زنگ می‌زند و می‌گوید: می‌خواهم برگردم، فقط با این شرط که قول بدهید هیچی از من نپرسید و دلیلش را نخواهید.

Comments (6)

salam. be man hams ari ebzanin

تلاشهای نافرجام برای مقابله با زمین خواری و احساس تجاوز به من

سلام
اگه اجازه بدید می خوام شما رو لینک کنم
اجازه هست ؟؟
...

ارادت

مي خواي بر گردي؟

لي لي
////
آزاده: مسلما نه! ربطی به من نداره این موضوع که

daram fekr mikonam man chera ta hala neveshtehato nakhoonde boodam ?

ممنون که ادرس دادی...دنبالش میگشتم

Post a comment

(If you haven't left a comment here before, you may need to be approved by the site owner before your comment will appear. Until then, it won't appear on the entry. Thanks for waiting.)

فهرست

نوشته قبلی مرحوم عشق

نوشته بعدی یادآوری

صفحه اول | بایگانی