با کسانی که معتقدند وایسلر مامور اطلاعاتی در" زندگی دیگران" به درماندگی نویسندگان و هنرمندان در برابر سانسور فکر میکرد و شنود زندگی و تلفنهای زوج تاتری او را به مفهوم پلید" سانسور" رساند، به شدت مخالفم.
وایسلر به زندگی پرشور و رابطه عجیب زن و مرد تاتری وابسته شد. او که ابتدای فیلم با صحنه اعترافگیری هم موقع کارو هم موقع تدریس، آدم بیروح و آهنی را نشان میدهد، از دیدن یکجور دیگر زندگی کردن، زیرورو میشود. این تاثیر هیچ ربطی به بقیه آدمها یا موضوع سانسور در آلمان شرقی و پشیمانی او ندارد.
Illustration: LARA TOMLIN
او فقط با "یکنوع دیگر" زندگی آشنا میشود که تا آن روز فقط در حد یک مامور قانون از آن میدانسته. برای همین نقش او در فیلم از آدم ظالم به یک کمکرسان تبدیل میشود که گزارشی ساختگی از جریان نوشتن یک مقاله در مورد خودکشی نویسندگان در آنطرف دیوار برلین، ارائه میدهد؛ جایی که ماشینهای تایپ باید ثبت شوند و روشنفکران اجازه نوشتن و سخنرانی و حرافی در مورد دموکراسی و حقوق بشر را بدون اجازه دولت ندارند.
نویسندگان این مقاله همانجا زیرپای او که همه حرفها و حرکاتشان را شنود میکند، می نویسند و زندگی میکنند اما او از موضوع نوشتن و تمرین یک داستان و نمایشنامه، به اشتازی گزارش میدهد.
لحظههای شکلگیری این فرد به شکل و شمائل انسان شدن تکان دهنده است. او حالا اطرافش را بهتر میبیند. با پسرک داخل آسانسور حرف میزند که پدرش را نیروهای خودش کشتهاند. نیاز به زن را در زندگی سرد و خانه خاکستریاش بیشتر حس میکند و از زن تنفروش میخواهد بیشتر پیشش بماند.
با آهنگ پیانو نویسندهای که همه حرکاتش تحتنظر است، منقلب میشود. از فداکاری زن بازیگر برای کمک به همسرش، تا حد دراختیار گذاشتن تن برای وزیر فرهنگ،آنقدر تکان میخورد که دست به کار میشود جلوی وزیر را بگیرد.
این رابطه اصلا پیچیده نیست. ماجرا این است که یک رابطه عاشقانه و یک ارتباط ساده میتواند کسی را که سالها از این فضا دور بوده، به خود واقعیاش برگرداند.
وایسلر در طبقه بالا طرح واحدی را کشیده که در حال شنود اتفاقات مربوط به آن است
جایی خوانده بودم که اگر جوانان لباس شخصی ما، شانسی برای دیدن و امتحان زندگی دیگری داشته باشند، حتما بین آنها هستند کسانی که به خود بیایند و طعم "زندگی دیگرانی" را بچشند. به همین سادگی... است که مامور اطلاعات آلمان شرقی بدون اینکه نویسنده بفهمد به او کمک میکند زنده بماند و بنویسد و در عوض خودش نابود میشود و به مدت بیست سال تبدیل به یک نامهسان ساده و معمولی میشود.
چند صحنه از این فیلم به هیچ وجه از ذهنم بیرون نمیرود؛ یکی از آنها آخرین دیالوگ فیلم است. وقتی مامور اطلاعات که چند سالی است از کار اخراج شده و نامه میرساند، کتاب نویسندهای را در کتابفروشی میبیند که زندگی و کارش را برای زیرنظر گرفتنش به خطر انداخت. کتاب را باز میکند. روی صفحه اول نوشته شده تقدیم بهHGW XX/7 ... این کد مامور اطلاعاتی است که نویسنده تازه فهمیده "او" زندگیاش را نجات داده است.
همین جاست که فروشنده میپرسد :"هدیه است؟کتاب رو کادو کنم؟" و مامور خسته و شکسته با لبخندی قاطع میگوید:"نه ! مال خودم هست!"
سایت سونی پیکچرز و زندگی دیگران
اطلاعات بیشتر درباره فیلم
باز هم زندگی دیگران
Comments (6)
ادمهای فیلم را دوست داشته ام .از نویسنده تا وزیر وبرخورد این دو ادم عاشق در اواخر فیلم برایم جالب بود/ .دیدن این فیلم خاطره خوشی بود.
Posted by جوجه اردک زشت | July 24, 2008 9:05 PM
Posted on July 24, 2008 21:05
مطلب ژاپنی خیلی جالب بود
امیدوارم چند سخن کوتاه شما فیلتر نشود :دی.
Posted by reza khalili | August 28, 2007 12:27 AM
Posted on August 28, 2007 00:27
معرکه بود !
Posted by خر خراط | August 27, 2007 10:34 AM
Posted on August 27, 2007 10:34
فكر ميكنم اين رو يك بار ديگه هم گفته بودم. توضيحات و نقدهاي تو در مورد هر چيزي كه هست، منو مجبور ميكنه برم دنبال اون فيلم يا كتاب.
.....
آزاده: چاکرت برم ...این خیلی حرفه !!؟
Posted by محسن | August 25, 2007 2:19 AM
Posted on August 25, 2007 02:19
من این فیلم رو چندین ماه پیش تو یسینما دیدم فکر کنم توی وبلاک فارسی ام هم در موردش نوشتم قشنگ نوسته بودی واقعا بغضی ها فقط شانس 2 باره
مبخوان تا دنیا رو بهتر ببین ... مثل مذهبی ها که اینقدر با دین شستشوی مغزی داده شدند که همه دنیا رو از دریچه تنگ مذهب می بینند !
موفق باشی
Posted by jay | August 24, 2007 8:31 PM
Posted on August 24, 2007 20:31
دوست دارم چیزی برات بنویسم ، اما هیچی به ذهنم نمی آد
من از نوشته هات خوشم اومد
همین
Posted by mani | August 24, 2007 5:46 PM
Posted on August 24, 2007 17:46