فکر نمیکنم اگر کسی خواسته شب جمعهاش را بگذراند وقت زیادی برای دیدن فیلم مستند دنباله داری که آمریکایی و روسی به نظر می رسدگذاشته باشد.فکر می کنم وقتی از حرف های پیچیده پیرزن با آن همه اسم و کلمات انگلیسی،سردرنیاورده،کانال را عوض کرده تا فوتبال را دنبال کند.
شاید هم این فیلم یادش انداخته که چقدرتکنیک فیلمبرداری و پشت صحنه اعترافات با فیلم های دهه شصت تفاوت کرده.آخرش هم به این نتیجه رسیده که چقدر این آمریکایی ها باحال اند که کاری می کنند بدون خونریزی مملکتی از استبداد نجات پیدا کند.
شاید یادش افتاده که این فیلم را شش-هفت سال پیش دیده بوده اما هیچوقت فکر نمیکرده بعدا یک فیلم دیگر از آن تهیه شود وسه نفر براساس آن،تجربیات خودشان را بگویند.
عکس یولیا تیموشنکو کاملا تزئینی است
همان فرد،با اینکه متوجه شده حرفها دیپلم به بالاست و چیزی دستگیرش نمی شود ولی لحظهای خودش را با ملت و دولت شوروی سابق،اوکراین وگرجستان مقایسه کرده که به آرامش رسیده اند،آن هم بعد از یک انقلاب بی سروصدا و بدون خونریزی و البته از طریق تلویزیونی که عوامل براندازی مخملی اش را دستگیر کرده اما آشکارا یاد می دهد از کجا شروع کنید و چه بکنید که ما نتوانیم راه و روش های شما رابرای انقلاب حدس بزنیم.
Comments (2)
خيلي جورهاي ديگه هم ميشه فكر كرد. تازه ميشه اصلا فكر نكرد !
Posted by محسن امامي | July 22, 2007 12:27 AM
Posted on July 22, 2007 00:27
نجاتی که پیر شود نجات نیست.
Posted by عاطفه | July 21, 2007 2:52 PM
Posted on July 21, 2007 14:52