« عكاس قلب شير | Main | تمرين آزادی در خيابان وليعصر »

چطور می سازمت وطن؟

استاديوم دانشکده تربيت بدنی آنقدر بزرگ هست که هر چقدر جمعيت در آن بنشيند ، باز هم به نظر نمی رسد پرشود. نمی دانم اين همه آدم از کجا آمده بودند.خيابان ها لبريز از اتوبوس های اياب و ذهاب همين جوانان بود با ماشين های شخصی که حتی يک جای پارک هم بين آنها پيدا نمی شد.

رفتم تا از حضور خبرنگاران خارجی در استاديوم بنويسم.فضای سبز و چمن بازی وسط استاديوم مقر خبرنگاران بود  ؛ سوئد،فرانسه، آلمان،روسيه، انگليس، ژاپن و ... نمايندگانشان را فرستاده بودند .می گفتند بی سابقه است. می گفتند در تجمع و همايش های هاشمی و قاليباف هم بوده اند ولی خبری از اين همه جوان نبود. می گفتند احساس راحتی اينجا بيشتر است. مردم شادترند.دست می زنند.سرود می خوانند. نوع لباس پوشيدنشان هم فرق می کند ولی در تجمع های ديگر به هر حال فضا ها بسته بوده و مردم انگار زياد هم دلشان با نامزدشان نبوده! باور کنيد..اينها را فقط يک نفر نگفت...حتی خبرنگار آلمانی گفت که مقاله اش را برايم می فرستد که دقيقا به همين اشاره کرده. برای آنها جالب بود که در سرزمينی که آن را برابر با کلمه تروريست می دانند ، جوانان موقع صحبت های سعيد حجاريان فرياد"مرگ بر تروريست" سرمی دهند. جالب بود که يک زندانی سياسی اين قدر بين مردم محبوب است که حالا بعد از گذشت سال ها هنوز همه می گويند" کديور" ..."کديور"...

اوج تشويق مردم را زمانی ديدند که ابراهيم يزدی با همان صراحت لهجه گفت: "می خواستم تحريم کنم ولی حالا وقتش نيست.."  ..آنها نمی فهميدند بين اين کلمات و حروف چه چيزی هست که اين همه دست و سوت و فرياد شوق را بين جمعيت می ريزد.فقط ميکروفون به دست صداها و شور را ضبط می کردند  !

Francise Harrison is recording the voice of people خبرنگار ارشد بی بی سی

وقتی که همه چيز تمام شد..معين که با آن همه تاخير صحبت کرد و وقتی ديگر کسی توان ايستادن و دويدن نداشت، نشستيم روی زمين. بطری های آب معدنی وسط چمن ولو شده بود.وسائل جمع می شد و کيف های بزرگ دوربين در ميان سرود " ای ايران" بچه های وسط چمن بسته می شد... همان لحظه از من هم پرسيدند..از منی که با سوالاتم کلافه شان کرده بودم:" تو به کی رای می دی؟"  استفان خبرنگار اشترن و پائلو عکاس آژانس عکس رجينا ماريا همزمان پرسيدند... چشمم به کاور های يک دست قرمز بچه های ستاد معين بود که روی تن سرودخوانان ، می درخشيد. گفتم: " هنوز هيچکس...راستش... هيچکدام از اين مردان آن کسی نيست که من فکر می کنم، ولی تا حدی به فکر رفته ام..شايد تا آخرين لحظات تصميم گرفتم..شايد هم..." ...

برای آنها اين حرف طبيعی بود.شايد در کشور خودشان عادی ترين بخش حضور درانتخابات بود. آنها جايي زندگی می کنند که مردمش به حرف نامزدها درمورد بيمه اجتماعی، ماليات و امکانات پيچيده زندگی اهميت می دهند.شعار آنها دموکراسی، آزادی بيان و آزادی زنان نيست.آنها معنای " دوباره می سازمت وطن" را درک نمی کنند و مفهوم "دولت عشق" و "هوای تازه" و ... برايشان بی معنی است. شک و دودلی آنها برای انتخاب يک نامزد، با ما خيلی فرق دارد..خيلی... به اندازه معنای دموکراسی و عمل به آن در کشور ما...  با اين حال وانمود کردند که حرفم را فهميده اند... !

rebuilding Iran

( فتوشاپ لعنتی همچنان مشکل دارد...عکس زياد دارم...)