گر بدينسان زيست بايد پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ايمان خود ، چون کوه
يادگاری جاودانه برتراز اين بی بقای خاک
...
از دق می گويي و مرگ و من با همه خنده ها و شادی هايم غرق در اين دق مرگم .زيرا که من ريشه های تو را دريافته ام ...زيرا که صدای من با صدای تو آشناست...زيرا که مردگان اين سال ... عاشق ترين زندگان بوده اند ...