نمايشنامه "خواب در فنجان خالی" يکی از آن چيزهايي است که هر از گاهی هم دلت می خواهد بخوانيش و هم دوست داری فراموشش کنی...چيزی مثل ماليخوليا ... به نظر می رسد ماجرا در حد اين است که زن جوانی در اثر القائات و توهمات عمه پيرش شوهرش را به قتل می رساند ولی کسانی که اين نمايش را به کارگردانی کيومرث مرادی ديده اند ، می دانند که چه غم سهمگينی بر کار حاکم است...چيزی در حد دلسردی از مردهای ايرانی و ترس از زن بودن ! نغمه ثمينی طوری اين نمايشنامه را نوشته که آدم حس می کند ، زندگی همين است ...
يکی از دوستانم که دختر يکی از مترجمان و نويسندگان بزرگ کشورمان است روزی به من گفت : با ديدن زندگی پدر و مادرم ، ترجيح می دهم با مردی زندگی کنم که از طبقه کاملا متوسط و سنتی باشد و چيزی از روشنفکری نداند..به اين شکل حداقل تکليفم روشن است که طرف طرز تفکرش همين است و مثل پدر روشنفکرم ادعا و شعار ندارد و در مقابل انتظار يک زن بشور و بپز را از همان زنی که برايش شعر می گويد ! داشته باشد .