از سال قبل که با منصور
رفتيم تا از نزديک برای همکاری صمديان با ويژه نامه ديجيتال "عصرارتباط" صحبت
کنيم قول داد که برای شماره بعدی حتما نيم نگاهی به ما داشته باشد. در واقع ما
رفتيم تااز لينک ها و آدم هايي که او می شناسد، برای 4 صفحه عکاسی ديجيتال
استفاده کنيم و بحث مصاحبه و معرفی عکاس های حرفه ای را که بی سروصدا کار می
کنند را جدی کنيم ولی استاد انقدر از اين ايده خوشش آمد که گفت حتما يک سری
کار را برای سالنامه تصوير به ما می سپارد .
يک سال گذشت. من به انحا مختلف با آقا
سيفل ! در ارتباط بودم. برای ويژه نامه تصوير
يک مقاله تصويری در مورد زلزله بم را با آرمن آماده کرديم و يک مصاحبه
اينترنتی با اريک
گريگوريان ( عکاس برتر ورلد پرس فوتو در سال 2002 ) را برای
سالنامه تصوير تهيه کردم.
در اين مدت مدام از او درخواست می
کردم که هر کاری از دستم برمی آيد ، بگويد و دريغ نکند و جواب او هميشه بعداز
احترام و تحسين اين بود : باور کن بهت احتياج داريم..ولی صبر کن بهت خبر می
دم..موقع صفحه بندی بهت نياز می شه..بهت می
گم... و اين جمله بارها و بارها تکرار
شد.
امروز برای ديدن عکس های
تصوير منتشر نشده رفتم خانه هنرمندان . آنجا بود و در حال يک بحث
حرفه ای با يک خانم ! از دور نگاه کردم و جلو نرفتم. آخرش هم تصميم گرفتم
بعدا حرف دلم را تلفنی بزنم چون حضوری کل کل کردن با اين مرد ! به معنای شکست واقعی
در بحث خواهد بود !
زنگ زدم و وقتی گوشی را برداشت گفتم:
فقط می خوام دعوا کنم..همين..از دستتون حسابی ناراحتم..همه کارهای تصوير رو انجام
دادين در حالی که من مدام می پرسيدم که کارگر مجانی نمی خواين ؟ ديگه
هم باهاتون کاری ندارم....
و صمديان نشان داد که در بحث های
تلفنی هم آدم پيروزی است . نه تنها راضی ام کرد و از دلم در آورد بلکه چند تا کار
ديگه هم پيشنهاد داد و گفت که خودم برم و بالای سر صفحه ای که فردا صبح (جمعه )
بسته می شود بايستم تا خيآلم از بابت مطالبم در تصوير راحت شود !
گفت که بايد امروز با من تماس می
گرفته چون يکی از مطالبم گم شده و بايد سريع برسانم..گفت که مدام به فکر
کارها و انرژی های من هست و مدام هم می خواهد به نوعی از اين انرژی و دويدن
هااستفاده کند ولی فرصتی نداشته.... گفت که سی دی عکس های منصور رو که از بم گرفته
بوده گم کرده و مدام دنبال من می گشته تا به او خبر بدهم عکس هايش را به نمايشگاه
برساند ... گفت که کار بدی کرده ام که امروز نرفتم جلو و در خانه هنرمندان تحويلش
نگرفتم..گفت که ....
و من بريدم به شکل اساسی
...
الان هم می خواهم تا صبح دستورات
بهترين سردبير ، مدير مسئول و صاحب امتياز دنيا را انجام دهم و فردا با دست
پر بروم تصوير. اينبار ديگر رهايش نخواهم کرد !
|